1 ما حاصل عمری به دمی بفروشیم صد خرمن شادی به غمی بفروشیم
2 در یک دم اگر هزار جان دست دهد در حال به خاک قدمی بفروشیم
1 یرلیغ ده ای خسرو خوبان جهان تا پیش قدت چنگ زند سرو روان
2 تا کی برم از دست جفای تو قلان نی شرع محمدست نی یاسهٔ خان
1 یک روز به اتفاق صحرا من و تو از شهر برون شویم تنها من و تو
2 دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟ آنوقت که کس نباشد الا من و تو
1 آن دوست که دیدنش بیاراید چشم بیدیدنش از گریه نیاساید چشم
2 ما را ز برای دیدنش باید چشم ور دوست نبینی به چه کار آید چشم
1 یاران به سماع نای و نی جامهدران ما، دیده به جایی متحیر نگران
2 عشق آن منست و لهو از آن دگران من چشم برین کنم شما گوش بر آن
1 خیزم که نماند بیش ازین تدبیرم خصم ار همه شمشیر زند یا تیرم
2 گر دست دهد که آستینش گیرم ورنه بروم بر آستانش میرم
1 خود را به مقام شیر میدانستم چون خصم آمد به روبهی مانستم
2 گفتم من و صبر اگر بود روز فراق چون واقعه افتاد بنتوانستم
1 ای دست جفای تو چو زلف تو دراز وی بیسببی گرفته پای از من باز
2 ای دست از آستین برون کرده به عهد وامروز کشیده پای در دامن باز
1 گفتم بکنم توبه ز صاحبنظری باشد که بلای عشق گردد سپری
2 چندانکه نگه میکنم ای رشک پری بار دومین از اولین خوبتری
1 ای کاش نکردمی نگاه از دیده بر دل نزدی عشق تو راه از دیده
2 تقصیر ز دل بود و گناه از دیده آه از دل و صد هزار آه از دیده