در دیده به جای سرمه سوزن از سعدی شیرازی رباعی 119
1. در دیده به جای سرمه سوزن دیدن
برق آمده و آتش زده خرمن دیدن
1. در دیده به جای سرمه سوزن دیدن
برق آمده و آتش زده خرمن دیدن
1. ای دوست گرفته بر سر ما دشمن
یا دوست گزین به دوستی یا دشمن
1. ای دست تو آتش زده در خرمن من
تو دست نمیگذاری از دامن من
1. آن لطف که در شمایل اوست ببین
وآن خندهٔ همچو پسته در پوست ببین
1. چون جاه و جلال و حسن و رنگ آمد و بو
آخر دل آدمی نه سنگست و نه رو
1. یک روز به اتفاق صحرا من و تو
از شهر برون شویم تنها من و تو
1. ما را نه ترنج از تو مرادست نه به
تو خود شکری پسته و بادام مده
1. نه سرو توان گفت و نه خورشید و نه ماه
آه از تو که در وصف نمیآیی آه
1. ای کاش نکردمی نگاه از دیده
بر دل نزدی عشق تو راه از دیده
1. ای بیرخ تو چو لالهزارم دیده
گرینده چو ابر نوبهارم دیده
1. ای مطرب ازان حریف پیغامی ده
وین دلشده را به عشوه آرامی ده