1 هرچند که هست عالم از خوبان پر شیرازی و کازرونی و دشتی و لر
2 مولای منست آن عربیزادهٔ حر کاخر به دهان حلو میگوید مر
1 من با تو سکون نگیرم و خو نکنم بی عارض گلبوی تو گل بو نکنم
2 گویند فراموش کنش تا برود الحمد فراموش کنم و او نکنم
1 گر بیخبران و عیبگویان از پس منسوب کنندم به هوی و به هوس
2 آخر نه گناهیست که من کردم و بس منظور ملیح دوست دارد همهکس
1 هر گه که نظر بر گل رویت فکنم خواهم که چو نرگس مژه بر هم نزنم
2 ور بیتو میان ارغوان و سمنم بنشینم و چون بنفشه سر برنکنم
1 چون میکشد آن طیرهٔ خورشید و مهم من نیز به ذل و حیف تن در ندهم
2 باری دو سه بوسه بر دهانش بدهم وانگه بکشد چو میکشد بر گنهم
1 خیزم قد و بالای چو حورش بینم وآن طلعت آفتاب نورش بینم
2 گر ره ندهندم که به نزدیک شوم آخر نزنندم که ز دورش بینم
1 نونیست کشیده عارض موزونش وآن خال معنبر نقطی بر نونش
2 نی خود دهنش چرا نگویم نقطیست خط دایرهای کشیده پیرامونش
1 شبهای دراز بیشتر بیدارم نزدیک سحر روی به بالین آرم
2 میپندارم که دیده بی دیدن دوست در خواب رود، خیال میپندارم
1 آن رفته که بود دل بدو مشغولم وافکنده به شمشیر جفا مقتولم
2 بازآمد و آن رونق پارینش نیست خط خویشتن آورد که من مغرولم
1 من خاک درش به دیده خواهم رفتن ای خصم بگوی هرچه خواهی گفتن
2 چون پای مگس که در عسل سخت شود چندانکه برانی نتواند رفتن