1 این خط شریف از آن بنان است وین نقل حدیث از آن دهان است
2 این بوی عبیر آشنایی از ساحت یار مهربان است
3 مهر از سر نامه برگرفتم گفتی که سر گلابدان است
4 قاصد مگر آهوی ختن بود کش نافهٔ مشک در میان است
1 چه روی است آن که پیش کاروان است مگر شمعی به دست ساروان است
2 سلیمان است گویی در عماری که بر باد صبا تختش روان است
3 جمال ماه پیکر بر بلندی بدان ماند که ماه آسمان است
4 بهشتی صورتی در جوف محمل چو برجی کآفتابش در میان است
1 شراب از دست خوبان سلسبیلست و گر خود خون میخواران سبیلست
2 نمیدانم رطب را چاشنی چیست همیبینم که خرما بر نخیلست
3 نه وسمست آن به دلبندی خضیبست نه سرمست آن به جادویی کحیلست
4 سرانگشتان صاحب دل فریبش نه در حنا که در خون قتیلست
1 امشب به راستی شب ما روز روشن است عید وصال دوست علی رغم دشمن است
2 باد بهشت میگذرد یا نسیم باغ یا نکهت دهان تو یا بوی لادن است
3 هرگز نباشد از تن و جانت عزیزتر چشمم که در سرست و روانم که در تن است
4 گردن نهم به خدمت و گوشت کنم به قول تا خاطرم معلق آن گوش و گردن است
1 کارم چو زلف یار پریشان و درهمست پشتم به سان ابروی دلدار پرخمست
2 غم شربتی ز خون دلم نوش کرد و گفت این شادی کسی که در این دور خرمست
3 تنها دل منست گرفتار در غمان یا خود در این زمانه دل شادمان کمست
4 زین سان که میدهد دل من داد هر غمی انصاف ملک عالم عشقش مسلمست
1 یارا بهشت صحبت یاران همدمست دیدار یار نامتناسب جهنمست
2 هر دم که در حضور عزیزی برآوری دریاب کز حیات جهان حاصل آن دمست
3 نه هر که چشم و گوش و دهان دارد آدمیست بس دیو را که صورت فرزند آدمست
4 آنست آدمی که در او حسن سیرتی یا لطف صورتیست دگر حشو عالمست
1 هزار سختی اگر بر من آید آسان است که دوستی و ارادت هزار چندان است
2 سفر دراز نباشد به پای طالب دوست که خار دشت محبت گل است و ریحان است
3 اگر تو جور کنی جور نیست تربیتست و گر تو داغ نهی داغ نیست درمان است
4 نه آبروی که گر خون دل بخواهی ریخت مخالفت نکنم آن کنم که فرمان است
1 دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست هر که ما را این نصیحت میکند بیحاصلست
2 یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلست بامدادان روی او دیدن صباح مقبلست
3 آن که در چاه زنخدانش دل بیچارگان چون ملک محبوس در زندان چاه بابلست
4 پیش از این من دعوی پرهیزگاری کردمی باز میگویم که هر دعوی که کردم باطلست
1 بر من که صبوحی زدهام خرقه حرام است ای مجلسیان راه خرابات کدام است
2 هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند ما را غمت ای ماه پری چهره تمام است
3 برخیز که در سایه سروی بنشینیم کان جا که تو بنشینی بر سرو قیام است
4 دام دل صاحب نظرانت خم گیسوست وان خال بناگوش مگر دانه دام است
1 این باد بهار بوستان است یا بوی وصال دوستان است
2 دل میبرد این خط نگارین گویی خط روی دلستان است
3 ای مرغ به دام دل گرفتار بازآی که وقت آشیان است
4 شبها من و شمع میگدازیم این است که سوز من نهان است