آثار سعدی شیرازی

صفحه 11 از 77
77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی

1 کس به چشمم در نمی‌آید که گویم مثل اوست خود به چشم عاشقان صورت نبندد مثل دوست

2 هر که با مستان نشیند ترک مستوری کند آبروی نیکنامان در خرابات آب جوست

3 جز خداوندان معنی را نغلطاند سماع اولت مغزی بباید تا برون آیی ز پوست

4 بنده‌ام گو تاج خواهی بر سرم نه یا تبر هر چه پیش عاشقان آید ز معشوقان نکوست

1 با خردمندی و خوبی پارسا و نیکخوست صورتی هرگز ندیدم کاین همه معنی در اوست

2 گر خیال یاری اندیشند باری چون تو یار یا هوای دوستی ورزند باری چون تو دوست

3 خاک پایش بوسه خواهم داد آبم گو ببر آبروی مهربانان پیش معشوق آب جوست

4 شاهدش دیدار و گفتن فتنه اش ابرو و چشم نادرش بالا و رفتن دلپذیرش طبع و خوست

1 یار من آن که لطف خداوند یار اوست بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست

2 دریای عشق را به حقیقت کنار نیست ور هست پیش اهل حقیقت کنار اوست

3 در عهد لیلی این همه مجنون نبوده‌اند وین فتنه برنخاست که در روزگار اوست

4 صاحبدلی نماند در این فصل نوبهار الا که عاشق گل و مجروح خار اوست

1 آن که دل من چو گوی در خم چوگان اوست موقف آزادگان بر سر میدان اوست

2 ره به در از کوی دوست نیست که بیرون برند سلسله پای جمع زلف پریشان اوست

3 چند نصیحت کنند بی‌خبرانم به صبر درد مرا ای حکیم صبر نه درمان اوست

4 گر کند انعام او در من مسکین نگاه ور نکند حاکمست بنده به فرمان اوست

1 ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست با ما مگو به جز سخن دل نشان دوست

2 حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود یا از دهان آن که شنید از دهان دوست

3 ای یار آشنا علم کاروان کجاست تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست

4 گر زر فدای دوست کنند اهل روزگار ما سر فدای پای رسالت رسان دوست

1 ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست به قول هر که جهان مهر برمگیر از دوست

2 به بندگی و صغیری گرت قبول کند سپاس دار که فضلی بود کبیر از دوست

3 به جای دوست گرت هر چه در جهان بخشند رضا مده که متاعی بود حقیر از دوست

4 جهان و هر چه در او هست با نعیم بهشت نه نعمتیست که بازآورد فقیر از دوست

1 تا دست‌ها کمر نکنی بر میان دوست بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست

2 دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست

3 بر ماجرای خسرو و شیرین قلم کشید شوری که در میان من است و میان دوست

4 خصمی که تیر کافرش اندر غزا نکشت خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست

1 صبح می‌خندد و من گریه کنان از غم دوست ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست

2 بر خودم گریه همی‌آید و بر خنده تو تا تبسم چه کنی بی‌خبر از مبسم دوست

3 ای نسیم سحر از من به دلارام بگوی که کسی جز تو ندانم که بود محرم دوست

4 گو کم یار برای دل اغیار مگیر دشمن این نیک پسندد که تو گیری کم دوست

1 خورشید زیر سایه زلف چو شام اوست طوبی غلام قد صنوبرخرام اوست

2 آن قامتست نی به حقیقت قیامتست زیرا که رستخیز من اندر قیام اوست

3 بر مرگ دل خوشست در این واقعه مرا کآب حیات در لب یاقوت فام اوست

4 بوی بهار می‌دمدم یا نسیم صبح باد بهشت می‌گذرد یا پیام اوست

1 ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست بیا بیا که غلام توام بیا ای دوست

2 اگر جهان همه دشمن شود ز دامن تو به تیغ مرگ شود دست من رها ای دوست

3 سرم فدای قفای ملامتست چه باک گرم بود سخن دشمن از قفا ای دوست

4 به ناز اگر بخرامی جهان خراب کنی به خون خسته اگر تشنه‌ای هلا ای دوست

آثار سعدی شیرازی

77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی