1 صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست بر خوردن از درخت امید وصال دوست
2 بختم نخفته بود که از خواب بامداد بختم نخفته بود که از خواب بامداد
3 از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت یا خانه جای رخت بود یا مجال دوست
4 خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست
1 این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست
2 دل زنده میشود به امید وفای یار جان رقص میکند به سماع کلام دوست
3 تا نفخ صور بازنیاید به خویشتن هرک اوفتاد مست محبت ز جام دوست
4 من بعد از این اگر به دیاری سفر کنم هیچ ارمغانیی نبرم جز سلام دوست
1 گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست اینک علی الصباح نظر بر جمال دوست
2 مردم هلال عید بدیدند و پیش ما عیدست و آنک ابروی همچون هلال دوست
3 ما را دگر به سرو بلند التفات نیست از دوستی قامت بااعتدال دوست
4 زان بیخودم که عاشق صادق نباشدش پروای نفس خویشتن از اشتغال دوست
1 مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست
2 چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم که یاد مینکند عهد آشیان ای دوست
3 گرم تو در نگشایی کجا توانم رفت به راستان که بمیرم بر آستان ای دوست
4 دلی شکسته و جانی نهاده بر کف دست بگو بیار که گویم بگیر هان ای دوست
1 صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست
2 دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم ور نسازد میبباید ساختن با خوی دوست
3 گر قبولم میکند مملوک خود میپرورد ور براند پنجه نتوان کرد با بازوی دوست
4 هر که را خاطر به روی دوست رغبت میکند بس پریشانی بباید بردنش چون موی دوست
1 شادی به روزگار گدایان کوی دوست بر خاک ره نشسته به امید روی دوست
2 گفتم به گوشهای بنشینم ولی دلم ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست
3 صبرم ز روی دوست میسر نمیشود دانی طریق چیست تحمل ز خوی دوست
4 ناچار هر که دل به غم روی دوست داد کارش به هم برآمده باشد چو موی دوست
1 زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست که از خدای بر او نعمتی و آلاییست
2 هر آن که با تو دمی یافتست در همه عمر نیافتست اگرش بعد از آن تمناییست
3 هر آن که رای تو معلوم کرد و دیگربار برای خود نفسی میزند نه بسراییست
4 نه عاشقست که هر ساعتش نظر به کسی نه عارفست که هر روز خاطرش جاییست
1 مرا خود با تو چیزی در میان هست و گر نه روی زیبا در جهان هست
2 وجودی دارم از مهرت گدازان وجودم رفت و مهرت همچنان هست
3 مبر ظن کز سرم سودای عشقت رود تا بر زمینم استخوان هست
4 اگر پیشم نشینی دل نشانی و گر غایب شوی در دل نشان هست
1 هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست وان چه در چشم تو از شوخی و رعنایی هست
2 سروها دیدم در باغ و تأمل کردم قامتی نیست که چون تو به دلارایی هست
3 ای که مانند تو بلبل به سخندانی نیست نتوان گفت که طوطی به شکرخایی هست
4 نه تو را از من مسکین نه گل خندان را خبر از مشغله بلبل سودایی هست
1 مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست
2 به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس که به هر حلقه موییت گرفتاری هست
3 گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست در و دیوار گواهی بدهد کآری هست
4 هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست