1 از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است پیغام آشنا نفس روح پرور است
2 هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای من در میان جمع و دلم جای دیگر است
3 شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر چون هست اگر چراغ نباشد منور است
4 ابنای روزگار به صحرا روند و باغ صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبر است
1 پای سرو بوستانی در گل است سرو ما را پای معنی در دل است
2 هر که چشمش بر چنان روی اوفتاد طالعش میمون و فالش مقبل است
3 نیکخواهانم نصیحت میکنند خشت بر دریا زدن بیحاصل است
4 ای برادر ما به گرداب اندریم وان که شنعت میزند بر ساحل است
1 این بوی روح پرور از آن خوی دلبر است وین آب زندگانی از آن حوض کوثر است
2 ای باد بوستان مگرت نافه در میان وی مرغ آشنا مگرت نامه در پر است
3 بوی بهشت میگذرد یا نسیم دوست یا کاروان صبح که گیتی منور است
4 این قاصد از کدام زمین است مشک بوی وین نامه در چه داشت که عنوان معطرست
1 عیب یاران و دوستان هنر است سخن دشمنان نه معتبر است
2 مهر مهر از درون ما نرود ای برادر که نقش بر حجر است
3 چه توان گفت در لطافت دوست هر چه گویم از آن لطیفتر است
4 آن که منظور دیده و دل ماست نتوان گفت شمس یا قمر است
1 هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است عشقبازی دگر و نفس پرستی دگر است
2 نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است
3 هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پر است
4 گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست خبر از دوست ندارد که ز خود با خبر است
1 چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست طعم دهانت از شکر ناب خوشترست
2 زنهار از آن تبسم شیرین که میکنی کز خنده شکوفه سیراب خوشترست
3 شمعی به پیش روی تو گفتم که برکنم حاجت به شمع نیست که مهتاب خوشترست
4 دوش آرزوی خواب خوشم بود یک زمان امشب نظر به روی تو از خواب خوشترست
1 عشرت خوش است و بر طرف جوی خوشتر است می بر سماع بلبل خوشگوی خوشتر است
2 عیش است بر کنار سمن زار خواب صبح؟ نی، در کنار یار سمن بوی خوشتر است
3 خواب از خمار بادهٔ نوشین بامداد بر بستر شقایق خودروی خوشتر است
4 روی از جمال دوست به صحرا مکن که روی در روی همنشین وفاجوی خوشتر است
1 ای که از سرو روان قد تو چالاکترست دل به روی تو ز روی تو طربناکترست
2 دگر از حربهی خونخوار اجل نندیشم که نه از غمزهی خونریز تو ناباکترست
3 چست بودست مرا کسوت معنی همه وقت باز بر قامت زیبای تو چالاکترست
4 نظر پاک مرا دشمن اگر طعنه زند دامن دوست بحمدالله از آن پاکترست
1 دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست هر که ما را این نصیحت میکند بیحاصلست
2 یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلست بامدادان روی او دیدن صباح مقبلست
3 آن که در چاه زنخدانش دل بیچارگان چون ملک محبوس در زندان چاه بابلست
4 پیش از این من دعوی پرهیزگاری کردمی باز میگویم که هر دعوی که کردم باطلست
1 دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
2 برادران طریقت نصیحتم مکنید که توبه در ره عشق آبگینه بر سنگ است
3 دگر به خفیه نمیبایدم شراب و سماع که نیکنامی در دین عاشقان ننگ است
4 چه تربیت شنوم یا چه مصلحت بینم مرا که چشم به ساقی و گوش بر چنگ است