77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی

1 مجنون عشق را دگر امروز حالت است کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت است

2 فرهاد را از آن چه که شیرین ترش کند این را شکیب نیست گر آن را ملالت است

3 عذرا که نانوشته بخواند حدیث عشق داند که آب دیدهٔ وامق رسالت است

4 مطرب همین طریق غزل گو نگاه دار کاین ره که برگرفت به جایی دلالت است

1 ای کآب زندگانی من در دهان توست تیر هلاک ظاهر من در کمان توست

2 گر برقعی فرونگذاری بدین جمال در شهر هر که کشته شود در ضمان توست

3 تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب کاین مدح آفتاب نه تعظیم شان توست

4 گر یک نظر به گوشهٔ چشم ارادتی با ما کنی و گر نکنی حکم از آن توست

1 هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست الحان بلبل از نفس دوستان توست

2 چون خضر دید آن لب جان بخش دلفریب گفتا که آب چشمهٔ حیوان دهان توست

3 یوسف به بندگیت کمر بسته بر میان بودش یقین که ملک ملاحت از آن توست

4 هر شاهدی که در نظر آمد به دلبری در دل نیافت راه که آنجا مکان توست

1 اتفاقم به سر کوی کسی افتاده‌ست که در آن کوی چو من کشته بسی افتاده‌ست

2 خبر ما برسانید به مرغان چمن که هم آواز شما در قفسی افتاده‌ست

3 به دلارام بگو ای نفس باد سحر کار ما همچو سحر با نفسی افتاده‌ست

4 بند بر پای تحمل چه کند گر نکند انگبین است که در وی مگسی افتاده‌ست

1 آن تویی یا سرو بستانی به رفتار آمده‌ست یا ملک در صورت مردم به گفتار آمده‌ست

2 آن پری کز خلق پنهان بود چندین روزگار باز می‌بینم که در عالم پدیدار آمده‌ست

3 عود می‌سوزند یا گل می‌دمد در بوستان دوستان یا کاروان مشک تاتار آمده‌ست

4 تا مرا با نقش رویش آشنایی اوفتاد هر چه می‌بینم به چشمم نقش دیوار آمده‌ست

1 شب فراق که داند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق دربند است

2 گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست مانند است

3 پیام من که رساند به یار مهرگسل که برشکستی و ما را هنوز پیوند است

4 قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است

1 افسوس بر آن دیده که روی تو ندیده‌ست یا دیده و بعد از تو به رویی نگریده‌ست

2 گر مدعیان نقش ببینند پری را دانند که دیوانه چرا جامه دریده‌ست

3 آن کیست که پیرامن خورشید جمالش از مشک سیه دایرهٔ نیمه کشیده‌ست

4 ای عاقل اگر پای به سنگیت برآید فرهاد بدانی که چرا سنگ بریده‌ست

1 ای لعبت خندان لب لعلت که مزیده‌ست؟ وی باغ لطافت به رویت که گزیده‌ست؟

2 زیباتر از این صید همه عمر نکرده‌ست شیرین‌تر از این خربزه هرگز نبریده‌ست

3 ای خضر حلالت نکنم چشمهٔ حیوان دانی که سکندر به چه محنت طلبیده‌ست

4 آن خون کسی ریخته‌ای یا می سرخ است یا توت سیاه است که بر جامه چکیده‌ست

1 از هر چه می‌رود سخن دوست خوشتر است پیغام آشنا نفس روح پرور است

2 هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای من در میان جمع و دلم جای دیگر است

3 شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر چون هست اگر چراغ نباشد منور است

4 ابنای روزگار به صحرا روند و باغ صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبر است

آثار سعدی شیرازی

77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی