همه کس را تن و اندام و جمال از سعدی شیرازی غزل 618
1. همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
1. همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
1. چرا به سرکشی از من عنان بگردانی
مکن که بیخودم اندر جهان بگردانی
1. فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی
فیروز روز آن که تو بر وی گذر کنی
1. سرو ایستاده به چو تو رفتار میکنی
طوطی خموش به چو تو گفتار میکنی
1. چشم رضا و مرحمت بر همه باز میکنی
چون که به بخت ما رسد این همه ناز میکنی
1. دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
بازار خویش و آتش ما تیز میکنی
1. روزی به زنخدانت گفتم به سیمینی
گفت ار نظری داری ما را به از این بینی
1. شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
1. امروز چنانی ای پری روی
کز ماه به حسن میبری گوی
1. خواهم اندر پایش افتادن چو گوی
ور به چوگانم زند هیچش مگوی
1. تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی
تا کی دوم از شور تو دیوانه به هر کوی