مشتاق توام با همه جوری از سعدی شیرازی غزل 508
1. مشتاق توام با همه جوری و جفایی
محبوب منی با همه جرمی و خطایی
1. مشتاق توام با همه جوری و جفایی
محبوب منی با همه جرمی و خطایی
1. من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
1. نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی
که هر کس با دلارامی سری دارند و سودایی
1. هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
1. همه چشمیم تا برون آیی
همه گوشیم تا چه فرمایی
1. ای ولوله عشق تو بر هر سر کویی
روی تو ببرد از دل ما هر غم رویی
1. ای خسته دلم در خم چوگان تو گویی
بیفایدهام پیش تو چون بیهده گویی
1. چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی
جنایت از طرف ماست یا تو بدخویی
1. کدام کس به تو ماند که گویمت که چنویی
ز هر که در نظر آید گذشتهای به نکویی
1. ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی
شیرینی از اوصاف تو حرفی ز کتابی
1. تو خون خلق بریزی و روی درتابی
ندانمت چه مکافات این گنه یابی