آن سرو ناز بین که چه خوش از سعدی شیرازی غزل 486
1. آن سرو ناز بین که چه خوش میرود به راه
وآن چشم آهوانه که چون میکند نگاه
1. آن سرو ناز بین که چه خوش میرود به راه
وآن چشم آهوانه که چون میکند نگاه
1. پنجه با ساعد سیمین که نیندازی به
با توانای معربد نکنی بازی به
1. ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای
دشمن از دوست ندانسته و نشناختهای
1. ای رخ چون آینه افروخته
الحذر از آه من سوخته
1. ای که ز دیده غایبی در دل ما نشستهای
حسن تو جلوه میکند وین همه پرده بستهای
1. حناست آن که ناخن دلبند رشتهای
یا خون بی دلیست که در بند کشتهای
1. ای باغ حسن چون تو نهالی نیافته
رخساره زمین چو تو خالی نیافته
1. سرمست بتی لطیف ساده
در دست گرفته جام باده
1. ای یار جفا کرده پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده
1. میبرزند ز مشرق شمع فلک زبانه
ای ساقی صبوحی درده می شبانه
1. ای صورتت ز گوهر معنی خزینهای
ما را ز داغ عشق تو در دل دفینهای