چه خوش بود دو دلارام دست از سعدی شیرازی غزل 463
1. چه خوش بود دو دلارام دست در گردن
به هم نشستن و حلوای آشتی خوردن
1. چه خوش بود دو دلارام دست در گردن
به هم نشستن و حلوای آشتی خوردن
1. دست با سرو روان چون نرسد در گردن
چارهای نیست به جز دیدن و حسرت خوردن
1. میان باغ حرام است بی تو گردیدن
که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن
1. تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن
که ندارد دل من طاقت هجران دیدن
1. آخر نگهی به سوی ما کن
دردی به ارادتی دوا کن
1. چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن
تیرباران قضا را جز رضا جوشن مکن
1. گواهی امین است بر درد من
سرشک روان بر رخ زرد من
1. ای روی تو راحت دل من
چشم تو چراغ منزل من
1. وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
1. ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من
آخرت رحمی نیاید بر دل مسکین من
1. دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من
تا نکند گل غرور رنگ من و بوی من