نشان بخت بلند است و طالع از سعدی شیرازی غزل 474
1. نشان بخت بلند است و طالع میمون
علی الصباح نظر بر جمال روزافزون
1. نشان بخت بلند است و طالع میمون
علی الصباح نظر بر جمال روزافزون
1. به است آن یا زنخ یا سیب سیمین
لب است آن یا شکر یا جان شیرین
1. صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین
عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین
1. چه روی و موی و بناگوش و خط و خال است این
چه قد و قامت و رفتار و اعتدال است این
1. ای چشم تو دلفریب و جادو
در چشم تو خیره چشم آهو
1. من از دست کمانداران ابرو
نمییارم گذر کردن به هر سو
1. گفتم به عقل پای برآرم ز بند او
روی خلاص نیست به جهد از کمند او
1. صید بیابان عشق چون بخورد تیر او
سر نتواند کشید پای ز زنجیر او
1. هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او
بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او
1. راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
در عبارت مینیاید چهره زیبای تو
1. بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو
1. ای طراوت برده از فردوس اعلی روی تو
نادر است اندر نگارستان دنیی روی تو