خلاف سرو را روزی خرامان از سعدی شیرازی غزل 497
1. خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی
دهان چون غنچه بگشای و چو گلبن در گلستان آی
1. خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی
دهان چون غنچه بگشای و چو گلبن در گلستان آی
1. قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی
و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی
1. خرم آن روز که چون گل به چمن بازآیی
یا به بستان به در حجره من بازآیی
1. تا کیم انتظار فرمایی
وقت نامد که روی بنمایی؟!
1. تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
1. تو با این لطف طبع و دلربایی
چنین سنگین دل و سرکش چرایی
1. تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
1. چه روی است آن که دیدارش ببرد از من شکیبایی
گواهی میدهد صورت بر اخلاقش به زیبایی
1. خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
1. دریچهای ز بهشتش به روی بگشایی
که بامداد پگاهش تو روی بنمایی
1. گرم راحت رسانی ور گزایی
محبت بر محبت میفزایی