آثار سعدی شیرازی

صفحه 30 از 77
77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی

1 هر که مجموع نباشد به تماشا نرود یار با یار سفرکرده به تنها نرود

2 باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود

3 بر دل آویختگان عرصه عالم تنگست کان که جایی به گل افتاد دگر جا نرود

4 هرگز اندیشه یار از دل دیوانه عشق به تماشای گل و سبزه و صحرا نرود

1 گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود وآن چنان پای گرفته‌ست که مشکل برود

2 دلی از سنگ بباید به سر راه وداع تا تحمل کند آن روز که محمل برود

3 چشم حسرت به سر اشک فرو می‌گیرم که اگر راه دهم قافله بر گل برود

4 ره ندیدم چو برفت از نظرم صورت دوست همچو چشمی که چراغش ز مقابل برود

1 در من این عیب قدیمست و به در می‌نرود که مرا بی می و معشوق به سر می‌نرود

2 صبرم از دوست مفرمای و تعنت بگذار کاین بلاییست که از طبع بشر می‌نرود

3 مرغ مألوف که با خانه خدا انس گرفت گر به سنگش بزنی جای دگر می‌نرود

4 عجب از دیده گریان منت می‌آید عجب آنست کز او خون جگر می‌نرود

1 ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

2 من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود

3 گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود

4 محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود

1 آنکه مرا آرزوست دیر میسر شود وینچه مرا در سرست عمر در این سر شود

2 تا تو نیایی به فضل رفتن ما باطلست ور به مثل پای سعی در طلبت سر شود

3 برق جمالی بجست خرمن خلقی بسوخت زان همه آتش نگفت دود دلی برشود

4 ای نظر آفتاب هیچ زیان داردت گر در و دیوار ما از تو منور شود

1 سروبالایی به صحرا می‌رود رفتنش بین تا چه زیبا می‌رود

2 تا کدامین باغ از او خرمترست کاو به رامش کردن آنجا می‌رود

3 می‌رود در راه و در اجزای خاک مرده می‌گوید مسیحا می‌رود

4 این چنین بیخود نرفتی سنگدل گر بدانستی چه بر ما می‌رود

1 نگفتم روزه بسیاری نپاید ریاضت بگذرد سختی سر آید

2 پس از دشواری آسانیست ناچار ولیکن آدمی را صبر باید

3 رخ از ما تا به کی پنهان کند عید هلال آنک به ابرو می‌نماید

4 سرابستان در این موسم چه بندی درش بگشای تا دل برگشاید

1 هفته‌ای می‌رود از عمر و به ده روز کشید کز گلستان صفا بوی وفایی ندمید

2 آن که برگشت و جفا کرد به هیچم بفروخت به همه عالمش از من نتوانند خرید

3 هر چه زان تلخ‌تر اندر همه عالم نبود گو بگو از لب شیرین که لطیف است و لذیذ

4 گر من از خار بترسم نبرم دامن گل کام در کام نهنگ است بباید طلبید

1 سروی چو تو می‌باید تا باغ بیاراید ور در همه باغستان سروی نبود شاید

2 در عقل نمی‌گنجد در وهم نمی‌آید کز تخم بنی آدم فرزند پری زاید

3 چندان دل مشتاقان بربود لب لعلت کاندر همه شهر اکنون دل نیست که برباید

4 هر کس سر سودایی دارند و تمنایی من بنده فرمانم تا دوست چه فرماید

1 امیدوار چنانم که کار بسته برآید وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید

2 من از تو سیر نگردم و گر ترش کنی ابرو جواب تلخ ز شیرین مقابل شکر آید

3 به رغم دشمنم ای دوست سایه‌ای به سر آور که موش کور نخواهد که آفتاب برآید

4 گلم ز دست به دربرد روزگار مخالف امید هست که خارم ز پای هم به درآید

آثار سعدی شیرازی

77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی