ای صبر پای دار که پیمان از سعدی شیرازی غزل 299
1. ای صبر پای دار که پیمان شکست یار
کارم ز دست رفت و نیامد به دست یار
1. ای صبر پای دار که پیمان شکست یار
کارم ز دست رفت و نیامد به دست یار
1. یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار
1. هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
که من از دست تو فردا بروم جای دگر
1. به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور
قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور
1. پروانه نمیشکیبد از دور
ور قصد کند بسوزدش نور
1. آن کیست که میرود به نخجیر
پای دل دوستان به زنجیر
1. از همه باشد به حقیقت گزیر
وز تو نباشد که نداری نظیر
1. ای پسر دلربا وی قمر دلپذیر
از همه باشد گریز وز تو نباشد گزیر
1. دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر
کز دست میرود سرم ای دوست دست گیر
1. فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر
1. ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر