ای به خلق از جهانیان ممتاز از سعدی شیرازی غزل 310
1. ای به خلق از جهانیان ممتاز
چشم خلقی به روی خوب تو باز
1. ای به خلق از جهانیان ممتاز
چشم خلقی به روی خوب تو باز
1. متقلب درون جامه ناز
چه خبر دارد از شبان دراز
1. بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز
بیا بیا که به خیر آمدی کجایی باز
1. برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
1. مبارکتر شب و خرمترین روز
به استقبالم آمد بخت پیروز
1. پیوند روح میکند این باد مشک بیز
هنگام نوبت سحرست ای ندیم خیز
1. ساقی سیمتن چه خسبی خیز
آب شادی بر آتش غم ریز
1. بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
ور پایبندی همچو من فریاد میخوان از قفس
1. امشب مگر به وقت نمیخواند این خروس
عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس
1. هر که بی دوست میبرد خوابش
همچنان صبر هست و پایابش
1. یاری به دست کن که به امید راحتش
واجب کند که صبر کنی بر جراحتش