که برگذشت که بوی عبیر میآید از سعدی شیرازی غزل 288
1. که برگذشت که بوی عبیر میآید
که میرود که چنین دلپذیر میآید
1. که برگذشت که بوی عبیر میآید
که میرود که چنین دلپذیر میآید
1. آن نه عشق است که از دل به دهان میآید
وان نه عاشق که ز معشوق به جان میآید
1. تو را سریست که با ما فرو نمیآید
مرا دلی که صبوری از او نمیآید
1. آنک از جنت فردوس یکی میآید
اختری میگذرد یا ملکی میآید
1. شیرین دهان آن بت عیار بنگرید
در در میان لعل شکربار بنگرید
1. آفتابست آن پری رخ یا ملایک یا بشر
قامتست آن یا قیامت یا الف یا نیشکر
1. آمد گه آن که بوی گلزار
منسوخ کند گلاب عطار
1. خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار
چون نتواند کشید دست در آغوش یار
1. دولت جان پرورست صحبت آمیزگار
خلوت بی مدعی سفره بی انتظار
1. زنده کدام است بر هوشیار
آن که بمیرد به سر کوی یار
1. شرط است جفا کشیدن از یار
خمر است و خمار و گلبن و خار