آثار سعدی شیرازی

صفحه 24 از 77
77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی

1 دلم خیال تو را رهنمای می‌داند جز این طریق ندانم خدای می‌داند

2 ز درد روبه عشقت چو شیر می‌نالم اگر چه همچو سگم هرزه لای می‌داند

3 ز فرقت تو نمی‌دانم ایچ لذت عمر به چشم‌های کش دلربای می‌داند

4 بسی بگشت و غمت در دلم مقام گرفت کجا رود که هم آن جای جای می‌داند

1 هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد

2 همچنان عاشق نباشد ور بود صادق نباشد هر که درمان می‌پذیرد یا نصیحت می‌نیوشد

3 گر مطیع خدمتت را کفر فرمایی بگوید ور حریف مجلست را زهر فرمایی بنوشد

4 شمع پیشت روشنایی نزد آتش می‌نماید گل به دستت خوبرویی پیش یوسف می‌فروشد

1 کسی که روی تو دیده‌ست حال من داند که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند

2 مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیست که آدمی که تو بیند نظر بپوشاند

3 هر آفریده که چشمش بر آن جمال افتاد دلش ببخشد و بر جانت آفرین خواند

4 اگر به دست کند باغبان چنین سروی چه جای چشمه که بر چشم‌هات بنشاند

1 آن سرو که گویند به بالای تو ماند هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند

2 دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست با غمزه بگو تا دل مردم نستاند

3 زنهار که چون می‌گذری بر سر مجروح وز وی خبرت نیست که چون می‌گذراند

4 بخت آن نکند با من سرگشته که یک روز همخانه من باشی و همسایه نداند

1 امروز در فراق تو دیگر به شام شد ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد

2 بیش احتمال سنگ جفا خوردنم نماند کز رقت اندرون ضعیفم چو جام شد

3 افسوس خلق می‌شنوم در قفای خویش کاین پخته بین که در سر سودای خام شد

4 تنها نه من به دانه خالت مقیدم این دانه هر که دید گرفتار دام شد

1 دوش بی روی تو آتش به سرم بر می‌شد و آبی از دیده می‌آمد که زمین تر می‌شد

2 تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز همه شب ذکر تو می‌رفت و مکرر می‌شد

3 چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من گفتی اندر بن مویم سر نشتر می‌شد

4 آن نه می بود که دور از نظرت می‌خوردم خون دل بود که از دیده به ساغر می‌شد

1 روز برآمد بلند ای پسر هوشمند گرم ببود آفتاب خیمه به رویش ببند

2 طفل گیا شیر خورد شاخ جوان گو ببال ابر بهاری گریست طرف چمن گو بخند

3 تا به تماشای باغ میل چرا می‌کند هر که به خیلش درست قامت سرو بلند

4 عقل روا می‌نداشت گفتن اسرار عشق قوت بازوی شوق بیخ صبوری بکند

1 ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد راست گویی به تن مرده روان بازآمد

2 بخت پیروز که با ما به خصومت می‌بود بامداد از در من صلح کنان بازآمد

3 پیر بودم ز جفای فلک و جور زمان باز پیرانه سرم عشق جوان بازآمد

4 دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست باد نوروز علی رغم خزان بازآمد

1 مجلس ما دگر امروز به بستان ماند عیش خلوت به تماشای گلستان ماند

2 می حلالست کسی را که بود خانه بهشت خاصه از دست حریفی که به رضوان ماند

3 خط سبز و لب لعلت به چه ماننده کنی من بگویم به لب چشمه حیوان ماند

4 تا سر زلف پریشان تو محبوب منست روزگارم به سر زلف پریشان ماند

1 آن را که غمی چون غم من نیست چه داند کز شوق توام دیده چه شب می‌گذراند

2 وقت است اگر از پای درآیم که همه عمر باری نکشیدم که به هجران تو ماند

3 سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس کاندوه دل سوختگان سوخته داند

4 دیوانه گرش پند دهی کار نبندد ور بند نهی سلسله در هم گسلاند

آثار سعدی شیرازی

77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی