یار با ما بیوفایی میکند از سعدی شیرازی غزل 244
1. یار با ما بیوفایی میکند
بیگناه از من جدایی میکند
1. یار با ما بیوفایی میکند
بیگناه از من جدایی میکند
1. هر که بی او زندگانی میکند
گر نمیمیرد گرانی میکند
1. دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
1. با دوست باش گر همه آفاق دشمنند
کاو مرهم است اگر دگران نیش میزنند
1. شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند
بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند
1. این جا شکری هست که چندین مگسانند
یا بوالعجبی کاین همه صاحب هوسانند
1. خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند
به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند
1. اگر تو برشکنی دوستان سلام کنند
که جور قاعده باشد که بر غلام کنند
1. نشاید که خوبان به صحرا روند
همه کس شناسند و هر جا روند
1. به بوی آن که شبی در حرم بیاسایند
هزار بادیه سهلست اگر بپیمایند
1. اخترانی که به شب در نظر ما آیند
پیش خورشید محال است که پیدا آیند