آثار سعدی شیرازی

صفحه 19 از 77
77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی

1 مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد کآشوب حسن روی تو در عالم اوفتد

2 گر در خیال خلق پری وار بگذری فریاد در نهاد بنی آدم اوفتد

3 افتاده تو شد دلم ای دوست دست گیر در پای مفکنش که چنین دل کم اوفتد

4 در رویت آن که تیغ نظر می‌کشد به جهل مانند من به تیر بلا محکم اوفتد

1 حدیث عشق به طومار در نمی‌گنجد بیان دوست به گفتار در نمی‌گنجد

2 سماع انس که دیوانگان از آن مستند به سمع مردم هشیار در نمی‌گنجد

3 میسرت نشود عاشقی و مستوری ورع به خانه خمار در نمی‌گنجد

4 چنان فراخ نشستست یار در دل تنگ که بیش زحمت اغیار در نمی‌گنجد

1 فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد دودش به سر درآمد و از پای درفتاد

2 مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد

3 رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد یک بارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد

4 وامق چو کارش از غم عذرا به جان رسید کارش مدام با غم و آه سحر فتاد

1 کس این کند که دل از یار خویش بردارد مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد

2 که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد

3 اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد که از صفای درون با یکی نظر دارد

4 هلاک ما به بیابان عشق خواهد بود کجاست مرد که با ما سر سفر دارد

1 آن که بر نسترن از غالیه خالی دارد الحق آراسته خلقی و جمالی دارد

2 درد دل پیش که گویم که به جز باد صبا کس ندانم که در آن کوی مجالی دارد

3 دل چنین سخت نباشد که یکی بر سر راه تشنه می‌میرد و شخص آب زلالی دارد

4 زندگانی نتوان گفت و حیاتی که مراست زنده آنست که با دوست وصالی دارد

1 کیست آن فتنه که با تیر و کمان می‌گذرد وان چه تیرست که در جوشن جان می‌گذرد

2 آن نه شخصی که جهانیست پر از لطف و کمال عمر ضایع مکن ای دل که جهان می‌گذرد

3 آشکارا نپسندد دگر آن روی چو ماه گر بداند که چه بر خلق نهان می‌گذرد

4 آخر ای نادره دور زمان از سر لطف بر ما آی زمانی که زمان می‌گذرد

1 هر آن ناظر که منظوری ندارد چراغ دولتش نوری ندارد

2 چه کار اندر بهشت آن مدعی را که میل امروز با حوری ندارد

3 چه ذوق از ذکر پیدا آید آن را که پنهان شوق مذکوری ندارد

4 میان عارفان صاحب نظر نیست که خاطر پیش منظوری ندارد

1 غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد

2 مرا گر دوستی با او به دوزخ می‌برد شاید به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد

3 کسی را کاختیاری هست و محبوبی و مشروبی مراد از بخت و حظ از عمر و مقصود از جهان دارد

4 برون از خوردن و خفتن حیاتی هست مردم را به جانان زندگانی کن بهایم نیز جان دارد

1 مگر نسیم سحر بوی یار من دارد که راحت دل امیدوار من دارد

2 به پای سرو درافتاده‌اند لاله و گل مگر شمایل قد نگار من دارد

3 نشان راه سلامت ز من مپرس که عشق زمام خاطر بی‌اختیار من دارد

4 گلا و تازه بهارا تویی که عارض تو طراوت گل و بوی بهار من دارد

1 آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما می‌برد ترک از خراسان آمدست از پارس یغما می‌برد

2 شیراز مشکین می‌کند چون ناف آهوی ختن گر باد نوروز از سرش بویی به صحرا می‌برد

3 من پاس دارم تا به روز امشب به جای پاسبان کان چشم خواب آلوده خواب از دیده ما می‌برد

4 برتاس در بر می‌کنم یک لحظه بی اندام او چون خارپشتم گوییا سوزن در اعضا می‌برد

آثار سعدی شیرازی

77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی