آثار سعدی شیرازی

صفحه 17 از 77
77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی

1 زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد

2 گفتیم که عقل از همه کاری به درآید بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد

3 شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد

4 در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش ما هیچ نگفتیم و حکایت به درافتاد

1 بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت به شرط آن که نگوییم از آن چه رفت حکایت

2 بر این یکی شده بودم که گرد عشق نگردم قضای عشق درآمد بدوخت چشم درایت

3 ملامت من مسکین کسی کند که نداند که عشق تا به چه حد است و حسن تا به چه غایت

4 ز حرص من چه گشاید تو ره به خویشتنم ده که چشم سعی ضعیف است بی چراغ هدایت

1 گر جان طلبی فدای جانت سهلست جواب امتحانت

2 سوگند به جانت ار فروشم یک موی به هر که در جهانت

3 با آن که تو مهر کس نداری کس نیست که نیست مهربانت

4 وین سر که تو داری ای ستمکار بس سر برود بر آستانت

1 چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت

2 در دلم هیچ نیاید مگر اندیشه وصلت تو نه آنی که دگر کس بنشیند به مکانت

3 گر تو خواهی که یکی را سخن تلخ بگویی سخن تلخ نباشد چو برآید به دهانت

4 نه من انگشت نمایم به هواداری رویت که تو انگشت نمایی و خلایق نگرانت

1 خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانت مدهوش می‌گذاری یاران مهربانت

2 آیینه‌ای طلب کن تا روی خود ببینی وز حسن خود بماند انگشت در دهانت

3 قصد شکار داری یا اتفاق بستان عزمی درست باید تا می‌کشد عنانت

4 ای گلبن خرامان با دوستان نگه کن تا بگذرد نسیمی بر ما ز بوستانت

1 جان من! جان من فدای تو باد هیچت از دوستان نیاید یاد

2 می روی و التفات می‌نکنی سرو هرگز چنین نرفت آزاد

3 آفرین خدای بر پدری که تو پرورد و مادری که تو زاد

4 بخت نیکت به منتهای امید برساناد و چشم بد مرساد

1 سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت

2 تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی کس دیگر نتواند که بگیرد جایت

3 همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال سیر نتوان شدن از دیدن مهرافزایت

4 روزگاریست که سودای تو در سر دارم مگرم سر برود تا برود سودایت

1 چو نیست راه برون آمدن ز میدانت ضرورتست چو گوی احتمال چوگانت

2 به راستی که نخواهم بریدن از تو امید به دوستی که نخواهم شکست پیمانت

3 گرم هلاک پسندی ورم بقا بخشی به هر چه حکم کنی نافذست فرمانت

4 اگر تو عید همایون به عهد بازآیی بخیلم ار نکنم خویشتن به قربانت

1 فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد دودش به سر درآمد و از پای درفتاد

2 مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد

3 رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد یک بارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد

4 وامق چو کارش از غم عذرا به جان رسید کارش مدام با غم و آه سحر فتاد

1 جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت مویی نفروشم به همه ملک جهانت

2 شیرینتر از این لب نشنیدم که سخن گفت تو خود شکری یا عسلست آب دهانت

3 یک روز عنایت کن و تیری به من انداز باشد که تفرج بکنم دست و کمانت

4 گر راه بگردانی و گر روی بپوشی من می‌نگرم گوشه چشم نگرانت

آثار سعدی شیرازی

77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی