آثار سعدی شیرازی

صفحه 16 از 77
77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی

1 کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت که قرار از دل دیوانه به یک بار برفت

2 باد بوی گل رویش به گلستان آورد آب گلزار بشد رونق عطار برفت

3 صورت یوسف نادیده صفت می‌کردیم چون بدیدیم زبان سخن از کار برفت

4 بعد از این عیب و ملامت نکنم مستان را که مرا در حق این طایفه انکار برفت

1 دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت

2 خال مشکین تو از بنده چرا در خط شد مگر از دود دلم روی تو سودا بگرفت

3 دوش چون مشعله شوق تو بگرفت وجود سایه‌ای در دلم انداخت که صد جا بگرفت

4 به دم سرد سحرگاهی من بازنشست هر چراغی که زمین از دل صهبا بگرفت

1 عشق در دل ماند و یار از دست رفت دوستان دستی که کار از دست رفت

2 ای عجب گر من رسم در کام دل کی رسم چون روزگار از دست رفت

3 بخت و رای و زور و زر بودم دریغ کاندر این غم هر چهار از دست رفت

4 عشق و سودا و هوس در سر بماند صبر و آرام و قرار از دست رفت

1 آفرین خدای بر جانت که چه شیرین لبست و دندانت

2 هر که را گم شدست یوسف دل گو ببین در چه زنخدانت

3 فتنه در پارس بر نمی‌خیزد مگر از چشم‌های فتانت

4 سرو اگر نیز آمدی و شدی نرسیدی بگرد جولانت

1 ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت زیبا نتواند دید الا نظر پاکت

2 گر منزلتی دارم بر خاک درت میرم باشد که گذر باشد یک روز بر آن خاکت

3 دانم که سرم روزی در پای تو خواهد شد هم در تو گریزندم دست من و فتراکت

4 ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت

1 ای که رحمت می‌نیاید بر منت آفرین بر جان و رحمت بر تنت

2 قامتت گویم که دلبندست و خوب یا سخن یا آمدن یا رفتنت

3 شرمش از روی تو باید آفتاب کاندرآید بامداد از روزنت

4 حسن اندامت نمی‌گویم به شرح خود حکایت می‌کند پیراهنت

1 هر که دلارام دید از دلش آرام رفت چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت

2 یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بیدل بدیم پرده برانداختی کار به اتمام رفت

3 ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت

4 مشعله‌ای برفروخت پرتو خورشید عشق خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت

1 این که تو داری قیامتست نه قامت وین نه تبسم که معجزست و کرامت

2 هر که تماشای روی چون قمرت کرد سینه سپر کرد پیش تیر ملامت

3 هر شب و روزی که بی تو می‌رود از عمر بر نفسی می‌رود هزار ندامت

4 عمر نبود آن چه غافل از تو نشستم باقی عمر ایستاده‌ام به غرامت

1 چشمت چو تیغ غمزه خونخوار برگرفت با عقل و هوش خلق به پیکار برگرفت

2 عاشق ز سوز درد تو فریاد درنهاد مؤمن ز دست عشق تو زنار برگرفت

3 عشقت بنای عقل به کلی خراب کرد جورت در امید به یک بار برگرفت

4 شوری ز وصف روی تو در خانگه فتاد صوفی طریق خانه خمار برگرفت

1 جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت مویی نفروشم به همه ملک جهانت

2 شیرینتر از این لب نشنیدم که سخن گفت تو خود شکری یا عسلست آب دهانت

3 یک روز عنایت کن و تیری به من انداز باشد که تفرج بکنم دست و کمانت

4 گر راه بگردانی و گر روی بپوشی من می‌نگرم گوشه چشم نگرانت

آثار سعدی شیرازی

77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی