آثار سعدی شیرازی

صفحه 15 از 77
77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی

1 خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست در بهشتست که همخوابه حورالعینیست

2 دولت آنست که امکان فراغت باشد تکیه بر بالش بی دوست نه بس تمکینیست

3 همه عالم صنم چین به حکایت گویند صنم ماست که در هر خم زلفش چینیست

4 روی اگر باز کند حلقه سیمین در گوش همه گویند که این ماهی و آن پروینیست

1 آن را که میسر نشود صبر و قناعت باید که ببندد کمر خدمت و طاعت

2 چون دوست گرفتی چه غم از دشمن خونخوار؟ گو بوق ملامت بزن و کوس شناعت

3 گر خود همه بیداد کند هیچ مگویید تعذیب دلارام به از ذل شفاعت

4 از هر چه تو گویی به قناعت بشکیبم امکان شکیب از تو محالست و قناعت

1 دوشم آن سنگ دل پریشان داشت یار دل برده دست بر جان داشت

2 دیده در می‌فشاند در دامن گوییا آستین مرجان داشت

3 اندرونم ز شوق می‌سوزد ور ننالیدمی چه درمان داشت

4 می‌نپنداشتم که روز شود تا بدیدم سحر که پایان داشت

1 چو ترک دلبر من شاهدی به شنگی نیست چو زلف پرشکنش حلقه فرنگی نیست

2 دهانش ار چه نبینی مگر به وقت سخن چو نیک درنگری چون دلم به تنگی نیست

3 به تیغ غمزه خون خوار لشکری بزنی بزن که با تو در او هیچ مرد جنگی نیست

4 قوی به چنگ من افتاده بود دامن وصل ولی دریغ که دولت به تیزچنگی نیست

1 دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت

2 در تفکر عقل مسکین پایمال عشق شد با پریشانی دل شوریده چشم خواب داشت

3 کوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دل شحنه عشقت سرای عقل در طبطاب داشت

4 نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت

1 نه خود اندر زمین نظیر تو نیست که قمر چون رخ منیر تو نیست

2 ندهم دل به قد و قامت سرو که چو بالای دلپذیر تو نیست

3 در همه شهر ای کمان ابرو کس ندانم که صید تیر تو نیست

4 دل مردم دگر کسی نبرد که دلی نیست کان اسیر تو نیست

1 ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت گوی از همه خوبان بربودی به لطافت

2 ای صورت دیبای خطایی به نکویی وی قطره باران بهاری به نظافت

3 هر ملک وجودی که به شوخی بگرفتی سلطان خیالت بنشاندی به خلافت

4 ای سرو خرامان گذری از در رحمت وی ماه درفشان نظری از سر رأفت

1 کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست

2 سرو زیبا و به زیبایی بالای تو نه شهد شیرین و به شیرینی گفتار تو نیست

3 خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشود مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست

4 کس ندیدست تو را یک نظر اندر همه عمر که همه عمر دعاگوی و هوادار تو نیست

1 دل نماندست که گوی خم چوگان تو نیست خصم را پای گریز از سر میدان تو نیست

2 تا سر زلف پریشان تو در جمع آمد هیچ مجموع ندانم که پریشان تو نیست

3 در تو حیرانم و اوصاف معانی که تو راست و اندر آن کس که بصر دارد و حیران تو نیست

4 آن چه عیبست که در صورت زیبای تو هست وان چه سحرست که در غمزه فتان تو نیست

1 ای جان خردمندان گوی خم چوگانت بیرون نرود گویی کافتاد به میدانت

2 روز همه سر بر کرد از کوه و شب ما را سر بر نکند خورشید الا ز گریبانت

3 جان در تن مشتاقان از ذوق به رقص آید چون باد بجنباند شاخی ز گلستانت

4 دیوار سرایت را نقاش نمی‌باید تو زینت ایوانی نه صورت ایوانت

آثار سعدی شیرازی

77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی