1 گر بخت را وجاهت و اقبال رانداست از خدمت محمد بهروز احمد است
2 بحری که میغ رزق به جودش مطیر گشت صدری که سطح ملک برایش محمد است
3 «آزاده ای که در خور صدر است و بالش است فرزانه که لایق گاه است و مسند است »
4 هر فضله ز عزمش رخشی است بادپای هر وصله ز حزمش درعی مزرد است
1 دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
2 میان چرخ و میان ملاعبش گه لعب جهان و ملک جهان هر دود ا و یک ندبست
3 ز عقدهاش باسلام در گشایشهاست چنین گشایش در عقد نادر و عجب است
4 دراز هست چو امید و تن درست چو عمر ولیک کوتهی عمر خصم را سبب است
1 ز کسب جاه پدر شاد باد و برخوردار زریر نجم سپه پروری سپهسالار
2 عزیز نامی و اصلی که شاخ نسبت او به جای میوه و گل عز و رفعت آرد بار
3 سپهر همت او را به اوج برده علم زمانه حشمت او را بر آب کرده نگار
4 گه مظالم او حق بلند و باطل پست بر صلابت او دین عزیز و دنیا خوار
1 باز آمد آنکه ملک بدو کامکار شد باز آمد آنکه بخت بدو بختیار شد
2 بر پای ظلم هیبت او پای بند گشت در دست عدل دولت او استوار شد
3 بیدار بود فتنه کنون مست خواب گشت سرمست بود دهر کنون هوشیار شد
4 باطل همی نمود سواری پیاده ماند آری پیاده ماند چون حق سوار شد
1 ای چو نام تو اعتقاد تو پاک انجم همت تو بر افلاک
2 غایت شادی تو از رادی غارت رادی تو از املاک
3 جرم خوان قمر ترا سفره نعل خنک ترا شهاب شراک
4 در وفاقت مجالهای امان در خلافت مضیقهای هلاک
1 ترتیب ملک و قاعده حلم و رسم داد عبدالحمید احمد عبدالصمد نهاد
2 رایش به مشرق اندر جرمی منور است خورشید از او برآید هر روز بامداد
3 بی حلم او بطبع بپرد چو باد خاک بی امر او ز جای نجنبد چو خاک باد
4 عقل اوستاد اوست ولیکن کفایتش بگذشت از آنچه حاجتش آید به اوستاد
1 آفرین بر شاه و جشن شاه باد جشن ملک آرای او هر ماه باد
2 دست بذل از گنج او کوتاه نیست دست عزل از جشن او کوتاه باد
3 رأی گردون قدر او را تاج بخش اوج کیوان صدر او را گاه باد
4 آفتابش خاکروب و پیل گوش وآسمانش گنبد و خرگاه باد
1 قبول یافت ز هر هفت اختر آتش و آب وجیه گشت بهر هفت کشور آتش و آب
2 ازین چهار مصدر که آخشیجانند قویترند همین دو مصدر آتش و آب
3 هوا که بیند خشگ و زمین که بیند تر چو باز گیرد از ایشان مقدر آتش و آب
4 همان کند که شهاب و همان کند که ذنب بدیو دوزخ و خورشید خاور آتش و آب
1 شاها ترا به شاهی گیتی مرید باد ایام نیک خواه تو ایام عید باد
2 بر تخته ای که بیع و شری اختران کنند اقبال بدسکال تو در من یزید باد
3 زور آزمای ساعد ملک ترا بروز از نور ساق عرش خطاب جدید باد
4 چون همت رفیع تو از ثور برگذشت پروین قلاده وارش مطوع جید باد
1 ای ملک را جمال تو افزوده کار و بار مسعود بیخ و شاخ تو مسعود برگ و بار
2 فرسوده زیر پایه قدر تو آسمان آسوده زیر سایه چتر تو روزگار
3 هم کف ذات جود ترا میغ درفشان هم عکس حزم رای ترا تیغ جزع بار
4 عهد زمانه عهد تو آورده بر کتف دور سپهر دور تو پرورده در کنار