1 صدر بابوئیان سزا باشد کاندرو عقل را ثنا باشد
2 آنکه آزاده را پس از ایزد بندگی کردنش هوا باشد
3 وانکه بگذشته از پرستش حق جز پرستیدنش خطا باشد
4 کنیت شهریار و نام رسول عرض او را همی عطا باشد
1 باز آمد آنکه ملک بدو کامکار شد باز آمد آنکه بخت بدو بختیار شد
2 بر پای ظلم هیبت او پای بند گشت در دست عدل دولت او استوار شد
3 بیدار بود فتنه کنون مست خواب گشت سرمست بود دهر کنون هوشیار شد
4 باطل همی نمود سواری پیاده ماند آری پیاده ماند چون حق سوار شد
1 شاها ترا به شاهی گیتی مرید باد ایام نیک خواه تو ایام عید باد
2 بر تخته ای که بیع و شری اختران کنند اقبال بدسکال تو در من یزید باد
3 زور آزمای ساعد ملک ترا بروز از نور ساق عرش خطاب جدید باد
4 چون همت رفیع تو از ثور برگذشت پروین قلاده وارش مطوع جید باد
1 آفرین بر شاه و جشن شاه باد جشن ملک آرای او هر ماه باد
2 دست بذل از گنج او کوتاه نیست دست عزل از جشن او کوتاه باد
3 رأی گردون قدر او را تاج بخش اوج کیوان صدر او را گاه باد
4 آفتابش خاکروب و پیل گوش وآسمانش گنبد و خرگاه باد
1 میزان فلک قسم شب و روز جدا کرد از روز نوا بستد و شب را به نوا کرد
2 بر سخت به انصاف همین را و همان را چون هر دو به تقویم رسیدند رها کرد
3 نی بی سبب آمد به میان اندر میزان احکام قضا راند و ازین حکم قضا کرد
4 خود حال بدینگونه کجا ماند فردا شب نیز دعا گوید چون روز دعا کرد
1 شاه را روی بخت گلگون باد جشن آبان بر او همایون باد
2 هر نفس حرص غزوش افزون است هر زمان حزم و عزمش افزون باد
3 اختیارش چو نام او، مسعود افتتاحش به فتح مقرون باد
4 روز اسلام نور موکب اوست بر شب کفر از او شبیخون باد
1 خسروا بخت پاسبان تو باد قاهر دهر قهرمان تو باد
2 مشتری نامور به نام تو گشت بشری جانور به جان تو باد
3 صبر کیوان و تندی بهرام از رکاب تو و عنان تو باد
4 منبر عدل و خطبه انصاف در زمین تو و زمان تو باد
1 با مال جود خواجه بکین باشد وز جود مال خواجه حزین باشد
2 آسان از او به رزق رسد هر کس بخشنده خدای چنین باشد
3 پیش دل غنی و کف رادش دریا فقیر و ابر ضنین باشد
4 عطر نسیم خلقش گرد آید در ناف آهوئی که به چین باشد
1 ترتیب ملک و قاعده حلم و رسم داد عبدالحمید احمد عبدالصمد نهاد
2 رایش به مشرق اندر جرمی منور است خورشید از او برآید هر روز بامداد
3 بی حلم او بطبع بپرد چو باد خاک بی امر او ز جای نجنبد چو خاک باد
4 عقل اوستاد اوست ولیکن کفایتش بگذشت از آنچه حاجتش آید به اوستاد
1 این مبارک پی بنای محکم گردون نهان کرده شاگردیش گردون خوانده او را اوستاد
2 روز و شب در آفتاب و سایه اقبال و بخت جای ابراهیم بن مسعود ابراهیم باد
3 مشرق میدان شاه دین فروز دین پرست دیده بان بارگاه خسرو خسرو نژاد
4 تا جهان را بیخ و شاخ و برگ و بار اندر بقا آتش گرم ست و آب سرد و خاک خشگ و باد