1 بیار ای پسر ای ساقی کرام از آن شمع فتنه چراغ جام
2 از آن لعل که زردی برد ز روی از آن نوش که تلخی دهد به کام
3 نه پای مهرش سوده از رکاب نه فرق عرضش بوده با لگام
4 ز گرمیش همه ساز عیش گرم ز خامیش همه کار عقل خام
1 عمید دولت عالی و خاص مجلس میر امین گنج شه و حمل بخش حمله پذیر
2 نهاده روی ز حضرت بدین دیار به غزو به طالعی که قضا روبود به فتح بشیر
3 گشاده حشمت او دست عدل بر عالم کشیده هیبت او پای ظلم در زنجیر
4 شمرده دهر بر او خدمت وضیع و شریف سپرده بخت بدو طالع صغیر و کبیر
1 ای سرافراز عالم ای منصور وی به صدر تو اختلاف صدور
2 ای بهقدر آسمانِ قایمذات ای به رای آفتاب زاید نور
3 روزگاری وز تو دشمن و دوست به مصیبت رسیده اند و به سور
4 بسته حکم تو در قلوب و رقاب جسته امر تو در سنین و شهور
1 از جهان آفرین هزار هزار آفرین باد بر سپهسالار
2 بو حلیم زریر شیبانی پیل صفدار و شیر آتش کار
3 آنکه بفراشت شرع را گردن آنکه بفزود ملک را بازار
4 آنکه آسیب تیغ او برسید از لب سند تا به دریا بار
1 ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
2 با همت تو وهم نداند برید راه با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
3 حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک رای ترا نماز برد سال و مه صواب
4 از اوج حق یقین تو تابنده چون سهیل بر دیو شرک تیر تو بارنده چون شهاب
1 فلک در سایه پر حواصل زمین را پر طوطی کرد حاصل
2 هوا بر سیرت ضحاک ظالم گزید آئین نوشروان عادل
3 خزان را با بهار از لعب شطرنج بوجه سهو شد نوبت محامل
4 ز نرگس مانده باغ و جوی مفلس ز لاله گشته کوه و دشت حامل
1 ساقیا جام دل افروز بیار فتح شه یاد کن و می بگسار
2 فتح قنوج که شمشیرش کرد اندرین فتح شه آورد شکار
3 لشگرش گرد برآورد از خون هیبتش کوه فرو برده به غار
4 شل او بر کتف گرگ نشست جوهر گرگ فرو ماند ز کار
1 ای طبع تو فصل بهار خرم ای جود تو اصل نوای عالم
2 ای روی بزرگان آل بابو ای پشت ضعیفان نسل آدم
3 در مدح تو عاجز بنان و خامه بر نام تو عاشق نگین و خاتم
4 حکمت به عدالت عریضه حق امرت به ولایت نتیجه جم
1 میزان فلک قسم شب و روز جدا کرد از روز نوا بستد و شب را به نوا کرد
2 بر سخت به انصاف همین را و همان را چون هر دو به تقویم رسیدند رها کرد
3 نی بی سبب آمد به میان اندر میزان احکام قضا راند و ازین حکم قضا کرد
4 خود حال بدینگونه کجا ماند فردا شب نیز دعا گوید چون روز دعا کرد
1 روزگار عصیر انگور است خم ازو مست و چنک مخمور است
2 خیز تا سوی باغ بشتابیم کز می و میوه اندر او سور است
3 سیب سیمین سلب چو گوی بلور یا چو نوخواسته بر حور است
4 خوش ترش زرد چهره آبی را طبع مرطوب و رنگ محرور است