1 آمد آن مایه سعادت باز کز جهان ملک را به دوست نیاز
2 تخت او را سپهر گشته رهی بخت او را زمانه برده نماز
3 حزم او پیش بین سیاه و سپید عزم او پیش رو نشیب و فراز
4 «رأی او برگشاده گوش یقین جود او برکشیده دیده آز
1 با مال جود خواجه بکین باشد وز جود مال خواجه حزین باشد
2 آسان از او به رزق رسد هر کس بخشنده خدای چنین باشد
3 پیش دل غنی و کف رادش دریا فقیر و ابر ضنین باشد
4 عطر نسیم خلقش گرد آید در ناف آهوئی که به چین باشد
1 عرب را آسمانی حق گذار است عجم را آفتابی سایه دار است
2 ملک مسعود ابراهیم مسعود که صاحب خاتم این روزگار است
3 همایون خسروی که عدل و انصاف به شاخ ملک او پر برت و بار است
4 نظرهای کریمش با طراوت هنرهای عظیمش بی عوار است
1 صدر بابوئیان سزا باشد کاندرو عقل را ثنا باشد
2 آنکه آزاده را پس از ایزد بندگی کردنش هوا باشد
3 وانکه بگذشته از پرستش حق جز پرستیدنش خطا باشد
4 کنیت شهریار و نام رسول عرض او را همی عطا باشد
1 گه رحیل چو بگذاشتم همی اسباب ز آب دیده همی گشت گرد من گرداب
2 دل از وداع رفیقان چو دیگ بر آتش تن از غریو عزیزان چو مرغ در مضراب
3 پی عزیمت من سست چون پی ناقه ره هزیمت من بسته چون ره سیماب
4 چه روح من چه یکی باشه شکسته کتف چه شخص من چه یکی خیمه گسسته طناب
1 این بهار طرب نهال سرور که به فرمان شاه شد معمور
2 روضه عشر تست و بیضه لهو موقف رامش است و موضع سور
3 آب او آب زمزم و کوثر خاک او خاک عنبر و کافور
4 شکل او نابسوده دست صبا شبه او ناسپرده پای دبور
1 آمد از حوت برنهاده ثقل پیشوای ستارگان به حمل
2 پر لطایف نموده عرض هوا در طرایف گرفته طول جبل
3 کرده بر آب و باد و خاک طباع آتش او هزار گونه عمل
4 روز و شب را به مسطر انصاف استوا داده چون خط جدول
1 بدیع نیست به شب دیدن ستاره در آب بروز بین که سپهری است پر ستاره بر آب
2 زمین چو آینه صورت نمای گشت مگر ز گل نماند میان هوا و آب حجاب
3 گل غنوده به بوی از بهشت یافته بهر چو نیک بختان برخاست با نشاط از خواب
4 تو گوئی او را بلبل گه غنودن او نموده بود به تلقین خواب راه صواب
1 نظام گیرد کار هوا بدین هنگام که دل ز شیر ستاند بدو دو پیکر وام
2 سپهر اگر چه درشت است یابی او را نرم جهان اگر چه حرون است یابی او را رام
3 برون کند خرد از خرده گاه لهو شکیل فرو کشد طرب از طره جای عیش لگام
4 ز عشق یار بجنبد کش و به پیچد دل ز حرص باده به برد لب و به خارد کام
1 گاه مسعود تاجدار ملک تاج ماه است گاه بار ملک
2 فلک آورده یمن و یسر از خلد به یمین داده و یسار ملک
3 رانده کلک شمار گیر قضا عدلی عدل در شمار ملک
4 کرده رای قطار دار قدر بختی بخت در قطار ملک