1 فتح و ظفر و نصرت و فیروزی و اقبال با عز خداوند قرین بودند امسال
2 مشهور شد از رایت او آیت مهدی منسوخ شد از هیبت او فتنه دجال
3 شاهان سرافراز نهادند بدو روی رایان قوی رأی سپردند بدو مال
4 بنمود بدو حکم قضا قدرت و امکان بفزرد بدو دولت دین حشمت و اجلال
1 چو صاحب طالع خویش است مسعود ملک مسعود ابراهیم مسعود
2 به عدل و فضل و جود و حشمت و جاه رسانید است عالم را به مقصود
3 جهانی داندش دانا نه فانی سپاهی خواندش خوانا نه معدود
4 نه چون ذاتش بود کوشنده هر ذات نه چون عود اوفتد بوینده هر عود
1 شاه را روی بخت گلگون باد جشن آبان بر او همایون باد
2 هر نفس حرص غزوش افزون است هر زمان حزم و عزمش افزون باد
3 اختیارش چو نام او، مسعود افتتاحش به فتح مقرون باد
4 روز اسلام نور موکب اوست بر شب کفر از او شبیخون باد
1 ای سرافراز تاج و والاگاه ملک را تهنیت کنید به شاه
2 شاه مسعود کز قران سعود نظرش قدر بیش دارد و جاه
3 آنکد بی مدح او فلک ننهاد تیغهای کلام در افواه
4 وآنکه بی نام او زمانه نکرد حجت وقف ملک و سعی گواه
1 نو گشت به فر ملک این صفه زرین این صفه زرین که بهشتی است نوآئین
2 این گنبد ثابت که در او ثابت گشتند خورشید و مه و مشتری و زهره و پروین
3 این مجلس خرم که در او چهره نمودند خیری و گل و نسترن و سوسن و نسرین
4 خضر است به باغ ملک آراسته از نور حور است به قصر ملک آورده به کابین
1 با اهل خرد جهان بکین است مرد هنری از آن غمین است
2 آن کو به بر خرد مهین است زین ازرق بی خرد کهین است
3 بر هر که نشانی از هنر هست با محنت و رنج همنشین است
4 آزاده همیشه خود بر این بود تا کینه گنبد برین است
1 ای شرق و غرب عالم گشته به کام تو ای کدخدای عالم و عالم غلام تو
2 دایم چو نام خویش در اقبال شرع باش کاراسته است شرع محمد به نام تو
3 عقدی است عقل و واسطه او کلام تو نظمیست علم و فاتحه او کلام تو
4 اختر توئی و دولت عالم ترا تبع دنیا توئی و نعمت باقی حطام تو
1 میل کرد آفتاب سوی شمال روز فرسوده را قوی شد حال
2 باد بر شاخ کوفت شاخ درخت خاک در بیخ دوخت بیخ نهال
3 کوه در آب رفت از آتش میغ لاله آتش گرفت از آب زلال
4 سوسن خوش زبان بدید به گفت با رسول سحر جواب و سؤال
1 زهی دست وزارت از تو با زور ندیده چشم گیتی چون تو دستور
2 ربیب الدین و دولت ای ز رایت گرفته دین و دولت حظ موفور
3 به تو بنیاد دولت سقف مرفوع ز تو صدر وزارت بیت معمور
4 ز عدلت لشکر بیداد مخذول ز حکمت رایت اقبال منصور
1 زهی بزرگ عطاراد سرفراز همام تو را رسد که گذاری به فضل و رادی گام
2 تو آن جوادی کز حرص جود معروفت زبان قمقام آید به کار چون صمصام
3 ز شاخ بر تو سایل دو مغزه افشاند بر مبارک آن چون دو مغزه بادام
4 امل ز دریا پرسید چون خیال تو دید که تو کدامی و بخشنده خدای کدام