1 ای جمال ترا کمال قرین طوق طوع تو بر شهور و سنین
2 از یمین تو ملک برده یسار به یسار تو دهر خورده یمین
3 هر کجا حزم تو فرود آید برکشد امن حصنهای حصین
4 هر که را سهم تو نزار کند نکند رفق روزگار سمین
1 ای همایون بنای آهو پای آهویی نانهاده در تو خدای
2 ایمن از مکر و قصد یکدیگر در تو شیران و آهوان سرای
3 سقف تو چون فلک نگارپذیر حسن تو چون بهشت روح افزای
4 نقش دلبند دلگشای ترا خامه فتنه بود چهره گشای
1 ثقة الملک خاص و خازن شاه خواجه طاهر علیک عین الله
2 به قدوم عزیز لوهاور مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
3 نور او نور یوسف چاهی است جاه او نابسوده سایه چاه
4 صاف فضلش به بذل گشته رهی چشم شعرش به شرع کرده نگاه
1 سپاه دولت و دیدن اندر آمدست بزین همی به غز نهد روی پشت دولت و دین
2 جهان سیاست او را بطوع داده ضمان فلک سعادت او را بفتح گشته ضمین
3 قضا مطابق رأی و قدر موافق عزم سپهر زیر رکاب و زمانه زیر نگین
4 ز بیم غارتش اکنون ملوک هندستان کشیده رخت ز صحرا بحصن های حصین
1 حضرتی شد بزرگ چون غزنین لاهوار از قدوم شاه زمین
2 پشت مسعودیان ملک مسعود روی بازار آل ناصر دین
3 تاجور خسروی که رشگ برد به شب از در تاج او پروین
4 آنکه ماهی است روشن اندر صدر وانکه شیری است شرزه اندر زین
1 ای سپهسالار شرق ای پشت ملک ای صدر دین ای زریر ای بوحلیم ای کوه حلم ای بحر کین
2 آفتابی تو ز موکب گرد تو ساکن سپهر آسمانی تو به مرکب زیر تو جنبان زمین
3 گر نجستی باد جودت برگ نفشاندی درم ور نرستی نقش نامت بار ناوردی نگین
4 طارمی زد عقل تو بر صحن دانشها بلند آیتی شد بذل تو در شأن روزیها مبین
1 شه باز به حضرت رسید هین یکران مرا برنهید زین
2 تا خوی کند از شرم او زمان چون طی کنم از نعل او زمین
3 آباد بر این چرخ تیز گرد از نور سراپای او عجین
4 هم زور چون شیرانش بر کتف هم موی چون گورانش بر سرین
1 میمون شد و فرخ و مبارک به فراخت ز چرخ تاج تارک
2 هم دین محمدی و هم ملک از عدل خدایگان اتابک
3 خورشید شهان مظفرالدین جمشید مهان آل ازبک
4 شاهی که نشان جور تیغش از صفحه روز شب کند حک
1 زریر رای رزین ای به حق سپهسالار توئی که رخش تهمتن نداشت چون تو سوار
2 توئی که خنگ تو به نوردد آتشین میدان توئی که گرز تو بنشاند آهنین دیوار
3 ترا سپهر چه خوانده است عمده حالم ترا زمانه چه گفته است پیکر پیکار
4 سپرده باره میمون تو فراز و نشیب گرفته رایت منصور تو بلاد و قفار
1 ماه ملک آمد از خسوف برون تخت ازو یافت رتبت گردون
2 برد نورش ز ثابتات شکوه داد سیرش به حادثات سکون
3 باز بر برگرفت باطل دست باز بر هم نهاد فتنه جفون
4 نرم شد نرم چرخ تیز و درشت رام شد رام دهر تند و حرون