از آن پس که بود اخترم از ابوالفرج رونی قصیده 72
1. از آن پس که بود اخترم درو بالی
سعادت بدو داد پری و بالی
1. از آن پس که بود اخترم درو بالی
سعادت بدو داد پری و بالی
1. با اهل خرد جهان بکین است
مرد هنری از آن غمین است
1. زریر رای رزین ای به حق سپهسالار
توئی که رخش تهمتن نداشت چون تو سوار
1. زهی دست وزارت از تو با زور
ندیده چشم گیتی چون تو دستور
1. میمون شد و فرخ و مبارک
به فراخت ز چرخ تاج تارک
1. میل کرد آفتاب سوی شمال
روز فرسوده را قوی شد حال
1. به گردون نور اختر می فرستم
به دریا در و عنبر می فرستم
1. گلی سوی خلد برین میفرستم
شبه پیش در ثمین میفرستم
1. حضرتی شد بزرگ چون غزنین
لاهوار از قدوم شاه زمین
1. خسروا گیتی به عدل آباد کن
وز فراموشان عالم یاد کن
1. نو گشت به فر ملک این صفه زرین
این صفه زرین که بهشتی است نوآئین
1. سپاه دولت و دیدن اندر آمدست بزین
همی به غز نهد روی پشت دولت و دین