اسم شریف آن جناب میرمحمد افضل. مولودش در دهلی و در فن فقه و کلام و حدیث مهارت کلی داشته. به ترک و تجرید میگذرانیده. جمعی ارادت او را گزیده، غرض، وفاتش در سنهٔ ۱۱۵۱، دیوانش دیده نشد. این ابیات از اوست: ,
2 موج دریا بنگر نکتهٔ وحدت دریاب که به هر موج هم آغوش بود دریایی
3 با آنکه یک حقیقت دارد تمام عالم برپا نموده هر کس هنگامهٔ جدایی
4 خوش کردهایم جایی در گوشهٔ خرابات زاهد به اهل مسجد از ما رسان دعایی
نام آن جناب مولانا نورالدین عبدالرحمن. ولادتش در سبع و عشر و ثمان مأته. نسبتش به محمد شیبانی که از مجتهدین حنفی بوده میرسد. پدرش نظام الدین احمد و جدش شمس الدین محمد دشتی. چون اصل ایشان ازمحلهٔ دشت اصفهان بوده به این لقب ملقب بودهاند و خود مولانا جامی در بدو حال، دشتی تخلص مینمود. در هنگام اقامت در جام و هرات، تخلص خود را جامی قرار داده. در سبب این تخلص خود فرموده است: ,
2 مولدم جام و رشحهٔ قلمم جرعهٔ جام شیخ الاسلامی است
3 لاجرم در میان اهل سخن به دو معنی تخلصم جامی است
غرض، بعد ازتحصیل کمالات، طالب حالات معنوی و مقامات عرفانی گردید و به خدمت جمعی کثیر از مشایخ زمان رسیده. شیخ سعدالدین کاشغری او را به خدمت خواجه عبیداللّه احرار دلالت نمود، ارادت او را گزید و به مقامات بلند فایز گردید. تألیفات و تصنیفات بسیار دارند. مثنویات اشعار ایشان مشهور است. از جمله: سلسلة الذهب، سلامان و ابسال، تحفة الاحرار و سبحة الابرار، یوسف و زلیخا، لیلی و مجنون، خردنامهٔ اسکندری، کتب سبعهٔ آن جناب. دیگر شواهد النبوه، نفحات الانس، اشعة اللمعات، لوایح، شرح قصیدهٔ ابن فارض، شرح بیت امیرخسرو، سخنان خواجهٔ پارسا، ترجمهٔ چهل حدیث، مناقب مولوی و خواجهٔ انصار، بهارستان، شرح رسالهٔ مناسک حج، رسالهٔ عروض و قافیه، رسالهٔ موسیقی، فوائد ضیائیه، رسالهٔ معمی، دیوان اشعار. مدت هشتاد و یک سال عمر فرمود. در سنهٔ ۸۹۸ رحلت نموده. از اشعار آن جناب ,
از اکابر شاه جهان آباد و از وارستگان آن دیار فرح بنیاد. به معارف ذات حقانی و محامد صفات انسانی موصوف و معروف بوده و از اسباب دنیوی به لنگی و پوست تختی قناعت نموده. به شیخ بهاءالدین کنبو که شیخی صاحب حال و او را خال بوده، ارادت داشته و مدتی لوای سیاحت ایران افراشته. در هرات با مولوی جامی ملاقات نموده و بعد از لطایف، صحبت یکدیگر را دریافتند. غرض، صاحب خیالات متین و احوالات گزین بوده. از اشعار آن جناب است: ,
2 عشق را طی لسانی است که صد ساله سخن یار با یار به یک چشم زدن میگوید
3 ما را از خاک کویت پیراهنی است برتن آن هم ز آب دیده، صد چاک تا به دامن
4 ویرانه دلم را گنجی است یاد رویت در وی خیال زلفت چون مار کرده مسکن
و هو قطب العاشقین و غوث الموحدین شیخ المجرد و عارف الموحد، جمال الدین محمد پیری است شوریده جان و صافی ضمیری است شیرین زبان. حاوی فضایل صوری و معنوی و جامع خصایل انسانی و ملکی، مرید جناب پیر مرتضی اردستانی بوده. در خدمت آن جناب تحصیل مراتب معنوی نموده. از اماجد محققین و اعاظم عارفین گردید و مدتی به طریق سیاحت در ولایات گردش گزید. صاحب چندین هزار بیت متین است و مثنویاتش پسندیدهٔ موحدین است به زعم فقیر. پس از جناب شیخ عطار به کثرت نظم و مزید مثنویات معارف آیات کسی از اهل حال نمیتواند با وی برابری نماید و با آنکه فقیر، همهٔ منظومات آن جناب را ندیده، زیاده از پنجاه هزار بیت از لآلی آبدار اشعارش را در سلک مرور و مطالعه کشیده و اسامی بعضی از آنها این: کشف الارواح، شرح الواصلین، روح القدس، فتح الابواب، مهر افروز، کنز الدقایق، تنبیه العارفین، محبوب الصدیقین، مفتاح الفقر، مشکوة المحبین، معلومات مثنویات، استقامت نامه، نورٌ علی نور و ناظر و منظور و مرآت الافراد، دیوان قصاید و غزلیات و ترجیعات و غیره. غرض وفات جناب پیر در سنهٔ ۸۷۹، تیمّناً و تبرّکاً قدری از افکار ابکار آن جناب نوشته میشود: ,
2 آنچه من بینم اگر خلق جهان دیدی یقین روز و شب همچون فلک سرگشته وجویاستی
3 زاهد امروز ار بدیدی چشم پرآشوب دوست کی در آن پژمردگی وعدهٔ فرداستی
4 هرکه او مجروح تیر غمزهٔ جانان نشد کافر اصلی گر شیخ است وگر مولاستی
و هو جلال الدین محمدبن بهاءالدین محمد سلطان محققین و برهان مدققین است. أَباً عَنْجَدّ از فضلای روزگار و علمای نامدار بوده. بهاءالدین محمد والد ماجد مولانا اقتباس طریقت از حضرت شیخ الاکبر شیخ نجم الدین کبری نموده بود. خواص و عوام آن مملکت را به وی اخلاص و ارادت بود. به حدی که کثرت مریدین مایهٔ خوف سلطان محمد خوارزمشاه گردید. بالاخره به رنجش انجامید. لهذا مولانا بهاءالدین بامتعلقین از بلخ به عزم حجاز هجرت گزید. در نیشابور شیخ عطار را ملاقات و شیخ سفارش تربیت جلال الدین محمد به وی فرموده و مثنوی اسرارنامه به او عنایت نمود و در آن وقت جناب مولوی شش ساله بودهاند. غرض، بعد از زیارت مکهٔ معظمه به استدعای سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی پادشاه روم در قونیهٔ روم توقف گزین شدند. بعد از چندی مولانا بهاءالدین وفات یافت و به روضهٔ رضوان شتافت. کمالات و فضایل مولوی به مرتبهای رسید که هر روز چهارصد فاضل در زمرهٔ تلامذه در مدرس وی حاضر شدند. بالاخره به خدمت شیخ شمس الدین تبریزی رسید و ارادت او را گزید و این کلمات مشهور و در اغلب کتب مسطور است. کمالات آن جناب محتاج به تحریر و تقریر نیست. مثنوی ایشان معروف است. دیوانی مبسوط نیز به نام شیخ شمس الدین تبریزی تمام فرمودهاند. وفاتش در سنهٔ ۶۷۲ و از اشعار آن جناب اختصاراً این ابیات نوشته میشود. ,
2 چنانکه آب حکایت کند ز اختر و ماه ز عقل و روح حکایت کنند قالبها
3 ای مردهای که در تو ز جان، هیچ بوی نیست رو رو که عشق زنده دلان مرده شوی نیست
4 اول بدان که عشق نه اول نه آخر است هر سونظر مکن که از آن سوی، سوی نیست
ناگور از ممالک هندوستان و شیخ از معارف عاشقان است و به خدمت جناب شیخ شهاب الدین سهروردی ارادت داشته و خرقه از دست جناب شیخ معین الدین حسن سنجری چشتی که از اکابر سلسلهٔ چشتیه است پوشیده. در آن ولایت به دست خود زراعت مینمود و به محصول قناعت میفرمود. آن جناب را در تصوف، رسالات لایقه و عبارات محموده است. از جمله رسالهٔ راحت القلوب و رسالهٔ عشق نامه. این دو رباعی از اوست: ,
2 با آنکه نجستهام گهی آزارت وز تیغ جفا نکردهام افگارت
3 از رشک اگر نظر کنی سوی کسی در لحظه به قهر بشکنم بازارت
4 آن را که به تهمت معاصی گیرد هر عذر که گوید همه را بپذیرد
امیر حسین ابن عالم بن ابی الحسین و جامع علوم ظاهریه و باطنیه و حاوی فضایل عقلیه و نقلیه. پس از ترک سلطنت به مولتان رفته خدمت شیخ رکن الدین ابوالفتح که به یک واسطه ازمریدان شیخ بهاءالدین زکریای ملتانی است، رسیده. بعضی گویند که به خدمت شیخ بهاءالدین زکریا فایض گردیده. عَلی أَیُّ حال از اماجد ارباب مقامات و از اکابر اصحاب کرامات و از محققین زمان خود بوده. نثراً و نظماً کتب محققانه تصنیف فرموده. مِنْجمله در منثورات: نزهت الارواح و صراط المستقیم و روح الارواح و درمنظومات: کنزالرموز و زاد المسافرین و طبع فقیر را به طرز زادالمسافرین کمال انس است. لهذا بر سنن آن انیس العاشقین را پرداخته. گویند طرب المجالس نیز منسوب به اوست. دیدهام سوؤالات گلشن راز شیخ محمود از ایشان و آن هفده سوؤال و افتتاحش بدین منوال است: ,
2 ز اهل دانش وارباب معنی سؤوالی دارم اندر باب معنی
3 نخست از فکر خویشم در تحیر چه چیزاست آن که خوانندش تفکر
الی آخره. ,
از اهل بیضا و آن از بلاد فارس است. کنیت جناب شیخ ابوالمغیث و لقبش منصور. شیخی است بین الخواص و العوام مشهور. ارادت به شیخ عمر بن عثمان مکی خلیفهٔ شیخ جنید بغدادی داشته. در همهٔ کمالات عَلَم کمال افراشته. شیخ شبلی گفته که من و حلاج هم مشربیم اما مرا اظهار دیوانگی خلاص ساخت و او را عقل در بلا انداخت. شیخ ابوسعید ابوالخیر و شیخ فرید عطار و مولوی معنوی و جمعی کثیر از اعاظم این طایفه وی را ستودهاند و بعضی انکار نمودهاند. احوالات غریب و کرامات عجیب از وی در کتب مسطور است و بعضی خود مشهور است.شیخ ابوعبداللّه بن محمد الخفیف که به شیخ کبیر شهرت نموده، گفته است که چون شیخ منصور را به سبب کلمهٔ مشهور محبوس نمودند روزی پیش وی رفتم گفتم: که از این سخن باز آی تا خلاصی یابی. فرمود: آن که گفته عذر خواهد. غرض، در سنهٔ ۳۰۹ دست و پای شیخ را قطع کرده در باب الطاق بغداد بر دار زده تیر باران کردند. بعد سوختند و خاکسترش را بر باد دادند. ,
2 روا باشد اناالحق از درختی روا نبود چرا از نیک بختی
و کتاب نورالاصل و کتاب جسم الاکبر و کتاب جسم الاصغر و کتاب بستان المعرفة و طاسین الازل از آن جناب است و فقیر هیچ یک را تاکنون ندیدهام. تیمناً و تبرکاً چند بیت از افکار ابکار او نوشته شد: ,
,
از ایل جلیل شاملو و ساکن مشهد مقدس رضوی و معاصر شاه سلیمان صفوی. در بدو حال خیریت مآل ملازمت مینمود. آخر کار ترک فرموده به عبادات و مجاهدات پرداخت و خود را از سالکین و طالبین محسوب ساخت. این بیت از اوست: ,
2 گیرم ز خلق روی به هامون کند کسی از دست خود کجا رود و چون کند کسی