از اعاظم مشایخ بوده. از غایت شهرت محتاج به شرح نیست و جمعی از کبار به خدمتش ارادت داشته. نام او عبداللّه محمد بن خفیف است و به شیخ کبیر معروف است. صد و بیست و چهار سال عمر داشت و در سنهٔ ۳۹۱ رایت سفر آخرت برافراشت. این بیت را به آن جناب نسبت است: ,
2 هرکسی را کارخویش وهرکسی را یار خویش صیرفی بهتر شناسد قیمت دینار خویش
از عظما و قدمای این طایفه و خلف الصدق جناب شیخ آگاه شیخ عبداللّه یقظان الخوزی است. با حضرت شیخ ابوسعید ابوالخیر معاصر و اتحاد وافر با یکدیگر داشتهاند. شیخ جامع علوم بوده. تسخیر ارواح فرموده. لهذا آن جناب را شیخ الجن والانس لقب کردهاند. گویند قریب به دویست بنده در اوقات اعتکاف در عتبات عالیات و مدینهٔ مشرفه آزاد نموده. که اغلب آنها عالم و فاضل بوده. مدت عمر شریفش هفتاد و پنج سال. وفاتش در سنهٔ ۴۷۲. این رباعی از آن جناب است: ,
2 از بس که بدیدم ز وصال تو فراق جویای فراق گشتم اندر آفاق
3 اکنون که به من فراق تو کرده وفاق خواهی تو به شام باش و خواهی به عراق
اسم شریفش شاه خلیل اللّه بن شاه نعمت اللّه کهستانی. با شاه قاسم انوار صحبت داشته. ولادتش در سنهٔ ۸۴۷. غرض، سیدی کامل و عارفی فاضل بوده. از ایشان است: ,
2 ای دوست قبولم کن م و جانم بستان مستم کن و از هر دو جهانم بستان
3 با هرچه دلم قرار گیرد بی تو آتش به من اندر زن و آنم بستان
معاصر شاه عباس ماضی صفوی و از خوشنویسان بوده. در اصفهان به انزوا میگذرانیده. جز با اهل حال با کسی تکلم نمیفرموده، مگر به حسب ضرورت و از روی کدورت. غرض، مردی موحد وسالکی مجرد، طالب کمالات و صاحب حالات بود. تقی اوحدی نوشته است که حالی تخلص مینمود. این بیت و رباعی از اوست: ,
2 چه دیدهاند گدایان عشق از درِ دوست که هر دو عالمشان در نظر نمیآید
3 واحد چو به کثرت آورد روی ظهور گردد به حجابات مراتب مستور
4 تکرار وجود ماست این مرتبهها ماییم به تکرار خود از خود شده دور
نام شریفش مولانا عبدالقادر و نظیرش در عهد خود نادر. در آغاز شباب ازملازمت استعفا گزیده و در زاویهٔ خمول خزیده. به ترک و تجرید کوشید و بادهٔ توحید و معرفت نوشید. مرجع اهل کمال و ملجأ ارباب حال. در تحقیق یگانه و در تجرید مسلم اهل زمانه. مثنوی موسوم به محیط اعظم به زبان درویشان به بحر تقارب تخمیناً به قدر سه هزار بیت از ایشان دیده شده و دیوان مبسوطی نیز دارد. وفاتش در سنهٔ ۱۳۰۳ و این ابیات از آن جناب است: ,
2 مقصد از هستی ما رنج و غم و آزار بود ورنه در کنج عدم آسودگی بسیار بود
3 با که گویم ور بگویم کیست تا باور کند کان پریرویی که من دیوانهٔ اویم منم
4 آن کس که رموزدان چند و چون است داند کابلیس از چه ره مطعون است
وهُوَ شاه خلیل اللّه بن خلیفه ابراهیم مذکور است. مراتب سیرو سلوک رادر خدمت والد ماجدش به اتمام رسانیده و به مدارج اعلی و معارج قصوی ترقی نموده. از اوست: ,
2 من آب شدم سراب دیدم خود را دریا گشتم حباب دیدم خود را
3 آگاه شدم تمام دیدم غفلت بیدار شدم به خواب دیدم خود را
4 عارف بود آنکه خویش را کرد فنا اثبات نمود ذات حق را به بقا
اسم شریفش شیخ احمد و کنیتش ابواسحق مشهور به اطعمه و سبب این لقب اینکه او سخن در وصف اطعمه میفرموده. بعضی او را مردی خوش طبع شمردهاند و حال آنکه شیخی بزرگوار و فاضلی عالی مقدار، صاحب وجد و حال و مجموعهٔ صفات کمال است. به خدمت شاه نعمت اللّه کرمانی رسیده و ارادت حاصل کرده. به بعضی از اشعار سید نعمت اللّه اقتفا نموده و از آن جمله شاه نعمت اللّه گفته: ,
2 گوهر بحر بیکران ماییم گاه موجیم و گاه دریاییم
او گفته: ,
4 رشتهٔ لاک معرفت ماییم گه خمیریم و گاه بغراییم
و هُوَ شیخ المشایخ شیخ بهاء الدین محمد العاملی. عامل از اراضی نجد است و حضرت شیخ از اعاظم اصحاب ذوق و وجد است. جامع علوم صوری و معنوی و فارس میدان معروف است. غرض، آن حضرت در سنهٔ ۱۰۳۲ در یازدهم شوال لبیک حق را اجابت گفته، در خوابگاه فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ ملیکٍ مُقْتَدِرْخفته. حسب الاشاره شاه عباس صفوی نعش شریفش را به مشهد مقدس رضوی نقل نمودند. از خیالات معارف آیات آن جناب قلمی میشود: ,
2 بگذر ز علم رسمی که تمام قیل و قال است تو و درس عشق ای دل که تمام وجد و حالست
3 ز مراحم الهی نتوان برید امید مشنو حدیث واعظ که شنیدنش وبالست
4 به عالم هر دلی کو هوشمند است به زنجیر جنون عشق بند است
از سادات رفیع الدرجات قصبهٔ بم مِنْاعمال کرمان. نسبش به سید نعمت اللّه ولی کرمانی قدس سره العالی منتهی میشود. سید رضاخان نامش بوده. در زمان سلطنت محمد شاه هندی به هندوستان رفته. سلطان را به وی اخلاص بسیار، و محترم میزیسته. در کشف دقایق و فهم حقایق خاصّه در مسئلهٔ توحید که از مسائل غامضه است مسلم بوده. صاحب اخلاق و اوصاف حمیده و اشعار گزیده است و از افکار ابکار آن جناب است: ,
2 خواست در پرده کند شمع رخش جلوه گری ساخت فانوس خیالی ز وجود بشری
از اجلهٔ سادات شهر مزبور و به فضایل و خصایل ستوده، مشهور است. از سالکان مسالک طریقت و از عارجان معارف حقیقت و از مجذوبان بوده است. مدت چهل سال در هندوستان از خلق انزوا گزیده و اغلب در گورستانها میگردیده. اشعار محبت آثار دارد. تیمناً و تبرّکاً چند بیت از وی نوشته میشود: ,
2 تا نپرسند ز من واسطهٔ خاموشی به رفیقان به ضرورت لب من در سخن است
3 دودست این جهان و آن جهان پوچ کچه پیش من است این پوچ و آن پوچ
4 به این یکمیفروشدعشوهزانیک میخردحیرت به ذرات جهان خورشید من گرم است بازارش