18 اثر از روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین در تذکرهٔ ریاض العارفین رضاقلی خان هدایت در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین در تذکرهٔ ریاض العارفین رضاقلی خان هدایت شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار رضاقلی خان هدایت / تذکرهٔ ریاض العارفین رضاقلی خان هدایت / روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین در تذکرهٔ ریاض العارفین

روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین در تذکرهٔ ریاض العارفین رضاقلی خان هدایت

لقب و کنیت و اسم و نسب آن جناب شیخ الاسلام ابواسماعیل عبداللّه ابومنصور مست الانصاری است. از کبار مشایخ و علمای راسخ بوده ،به خدمت شیخ ابوالحسن خرقانی اخلاص و ارادت داشته خود در مقالات گوید: عبداللّه مردی بود بیابانی، می‌رفت به طلب آب زندگانی، ناگاه رسید به ابوالحسن خرقانی. چندان کشید آب زندگانی که نه عبداللّه ماند ونه خرقانی. کتاب منازل السائرین منسوب بدان جناب است. هم کتاب انوارالتحقیق که: مشتمل است بر مناجات و مقالات و مواعظ و نصایح و معروف است در آن کتاب، سخنان صواب بی حساب، و این کلمات از آن کتاب است: الهی دو آهن از یک جایگاه، یک نعل ستور و یکی آینهٔ شاه. الهی چون آتش فراق داشتی، آتش دوزخ چرا افراشتی، الهی پنداشتم که ترا شناختم، اکنون پنداشت خود رادر آب انداختم. الهی عاجز و سرگردانم، نهآنچه دارم دانم و نه آنچه دانم، دارم. منازل السائرین کتابی کمیاب است و در جزالت الفاظ و رعایت معانی و گنجایش مطالب و مسائل، در عبارات مختصر مشتهر است. چنانکه در آن فرماید که: هرکه در اول جبر، گبر و هر که در آخر جبر، گبر. بالجمله وی را اشعار عربیه و فارسیه است. در بعضی، انصاری و در بعضی، پیر هری تخلص می‌فرماید. مولودش در سنهٔ ۳۹۷ در قهندز مِنْمَحالات طوس ووفاتش در سنهٔ احدی و ثمانین و اربع مائه. عمرش هشتاد و سه سال. مزارش در گازرگاه هرات. این ابیات از اوست: ,

2 ما وَحَّدَ الواحِدَ مِنْواحِدِ اِذْکُلُّ مَنْوَحَّدَهُ جاحِدُ

3 تَوْحِیْدُ مَنْیَنْطِقُ عَنْنَعْتِهِ عارِیَّةٌ اَبْطَلَهَا الواحِدُ

4 تَوحِیدُ إیّاهُ تَوْحِیْدُهُ وَنَعْتُ مَنْیَنْعَتُهُ لاحِدٌ

وهو شیخ الاسلام ابونصر احمد بن ابوالحسن. از اعاظم مشایخ و افاخم علمای راسخ بوده. گویند در بدو حال، جوانی خمار و لاابالی بود و در سن بیست و دو سالگی از معاصی توبه نمود. مدت هجده سال در کوهی به عبادت اشتغال داشت و در آن اوقات به خدمت حضرت خضرؑمشرف شد. در چهل سالگی به سوی خلق شتافته و جمعی کثیر، فیض ارادت او را دریافته. نوشته‌اند که ششصد هزار نفر از وی اجازهٔ ذکر گرفته‌اند. غرض، صاحب کرامات و خوارق عادات می‌بود. وقتی به توجه، نابینایی را بینا نمود. تفصیل آن در کتب محققین مندرج است. شیخ ابوسعید فرموده است که: عَلَم ولایت ما را بر بام خانهٔ خماری کوفتند. معاصرین آن جناب، شیخ ابوالقاسم کرمانی و ابوعلی سینا و جمعی دیگر بوده‌اند. کتاب سراج السائرین از اوست. موافق عدد «احمد جامی قُدِّسَ سِرُّهُ» در سنهٔ ۵۳۲ وفات یافت. از اشعار آن جناب است: ,

2 عاشقی دشواردان، چندان که باشی یار خود چون زخود بیزارگشتی، عاشقی دشوارنیست

3 نه در مسجد گذارندم که رندی نه در میخانه کاین خمار، خام است

4 میان مسجد و میخانه راهیست غریبم، عاشقم، آن ره کدام است

شیخ امین الدین محمد بن شیخ علی بن شیخ ضیاءالدین مسعود. مولد و منشأ آن جناب بلیان و آن از مضافات کازرون شیراز است. اجداد عظامش از علمای راه بین و عرفای با یقین. خود در خدمت شیخ اوحدالدین عبداللّه بن ضیاءالدین مسعود- که از فرزندگان شیخ ابوعلی دقاق است- به مراتب عالیه رسیده و پس از وی پیشوای مردمان گردیده. غرض، شیخی بزرگوار و از عرفای کبار است. در سنهٔ ۷۴۵ رحلت نموده. این چند رباعی از ایشان نوشته می‌شود. گویند رباعی آخری رادر دامن خرقهٔ خود نوشته بوده است: ,

2 آنان که فلک ز نور دهر آرایند تا ظن نبری که باز نایند آیند

3 از دامن آفتاب تا جیب زمین رسمی است که تا خدا نمیرد زایند

4 من خار غمت به مردم دیده کشم جور و ستمت با دل غمدیده کشم

از کبار مشایخ خوارزم است. مردم خوارزم به سبب حسن خلق او را فرشتهٔ روی زمین لقب کرده بودند. جامع علم و عمل و صفات حمیده بوده. او را جناب شیخ ابوالفتح که به چند واسطه از مریدان حضرت شیخ نجم الدین کبری است تربیت نموده. گویند جناب جلال الدین محمد رومی الملقّب به مولوی صاحب کتاب مثنوی، به ظهور او خبر داده. مولانا حسین بن حسن خوارزمی صاحب شرح مثنوی موسوم به جواهر الاسرار از مریدان اوست. باری رسالهٔ کنز الجواهر از تصنیفات شیخ است. وفاتش در سنهٔ ۸۳۵ و این رباعیات از اوست: ,

2 در سینه کسی که درد پنهانش نیست چون زنده نماید او دل و جانش نیست

3 رو درد طلب که علت بی دردی دردیست که هیچگونه درمانش نیست

4 چون بعض ظهورات حق آمد باطل پس منکر باطل نبود جز جاهل

قدوهٔ عرفا و زبدهٔ فضلای زمان خود بوده و مدت مدیدی سیاحت فرموده. به سبب توطن در اصفهان از اهل آن شهر مشهور شده. اما مراغه‌ای است. در علوم ظاهری و باطنی و کمالات صوری ومعنوی مفخر دوران است و ظهورش در عهد دولت ارغون خان است. دست طلب گریبان دلش را به جانب اهل حال کشیدو شراب معرفت از دست شیخ ابوحامد اوحد الدین کرمانی چشید. لهذا تخلص خود را اوحدی قرارداد و زبان به اظهار حقایق گشاد. مثنوی جام جم از اوست. وفاتش در سنهٔ ۷۳۸ در اصفهان بود. از منتخبات مثنوی و دیوان او نوشته می‌شود مِنْمثنوی جام جم: ,

2 خویشتن را نمی‌شناسی قدر ورنه بس محتشم کسی ای صدر

3 هم خلف نام و هم خلیفه نسب نه به بازی شدی خلیفه رسب

4 ذات حق را مهینه اسمی تو گنج تقدیس را طلسمی تو

جامع بوده میان علوم ظاهریه و باطنیه. برادر کهتر شیخ ابوحامد محمد غزالی مشهور به حجّةالاسلام است. غزال قریه‌ای است از طوس. غرض، جناب شیخ از اکابر اهل علم و حال و از اعاظم محققین و مرید شیخ ابوبکر نساج طوسی می‌باشد و شیخ العارف عین القضات همدانی قدّس سرّه صاحب کتاب تمهیدات است. تربیت از آن جناب یافته است. کتاب سوانح العشاق را در غلبهٔ محبت، وی نوشته. آن رساله‌ای است نظماً و نثراً سخنان خوب و عبارات مرغوب دارد. در سنهٔ پانصد و بیست و هفت وفات یافت. مزارش در قزوین است. تیمّناً این ابیات از وی نوشته شد: ,

2 چون چتر سنجری رخ بختم سیاه باد با فقر اگر بود هوس مُلک سنجرم

3 تا یافت جان من خبر از مُلک نیم شب صد مُلک نیمروز به مویی نمی‌خرم

4 عریان، ملک بخشم، گویی که خامه‌ام خاموش نکته گویم و گویی که دفترم

ابوحامد اوحدالدین از مقتدایان این طایفه بوده. صحبت شیخ محی الدین عربی را دریافته و شیخ مذکور در موضعی از کتاب فتوحات مکیه در وادی ذکر او شتافته. شمس الدین تبریزی در دمشق با او ملاقات کرد. از او پرسید که در چه حالی؟ او به شمس الدین پاسخ داد که ماه را در طشت آب می‌بینم. شمس گفت: مگر در قفا دمل داری که در آسمانش نمی‌بینی. به مولانا جلال الدین مولوی گفتند که اوحدی شاهد باز بود. اما پاکبازی می‌نمود. گفت: کاش کردی و از آن گذشتی. چون به بغداد رفت خلیفه زاده میل به دیدن او کرد. گفتند که احوال او این است که در غلبهٔ حال، سینه بر سینهٔ اهل جمال می‌گذارد. گفت اگر چنین است او کافر و مبتدع است. من می‌روم و او را به قتل می‌رسانم. چون به مجلس درآمد. شیخ بر خاطرش مشرف شد. این رباعی را گفت. خلیفه زاده به قدم ارادت پیش آمد. رباعی این است: ,

2 سهل است مرا بر سر خنجر بودن در پای مراد دوست بی سر بودن

3 تو آمده‌ای که کافری را بکشی غازی چو تویی رواست کافر بودن

غرض، وی مرید شیخ رکن الدین سجاسی بوده و اوحدی مراغه‌ای و فخر الدین عراقی همدانی در چله خانهٔ او آسوده. مثنوی مصباح الارواح از اوست. وفاتش در سنهٔ ۵۳۶ این چند بیت از مثنوی و اشعار او انتخاب و تبرکاً در این سفینه ثبت افتاد. مِنْمثنوی مصباح الارواح: ,

نام آن جناب شیخ نورالدین حمزه. پدرش عبدالملک بیهقی الطوسی است. مدتی با سربداران اسفراین در نظم مملکت کوشید و اما چشم از زخارف دنیوی پوشید. جناب شیخ، عارفی است کامل و شیخی است واصل، فاضلی است مجرد و کاملی است موحد. ارادت به شیخ محیی الدین طوسی داده. قدم در وادی سلوک نهاده. فیض صحبت شاه نعمت اللّه کرمانی را دریافت و خرقه از دست او پوشید و در بین سیاحت به صحبت بسیاری از اکابر رسید. دو نوبت به مکه مشرف گردید. شداید سفر بر نفس خود گماشت و به جانب هند لوای سفر افراشت. سلطان احمد گلبرگه یک لک روپیه که صد هزار درهم باشد به او داد که سلطان را تعظیم کند، قبول ننمود. به ایران مراجعت فرمود. مدت سی سال در، بر رخِ بیگانگان بست و بر سجادهٔ طاعت نشست. هشتاد و دو سال عمر کرد. تصانیف دارد رسالهٔ جواهر الاسرار و سعی الصفا و طغرای همایون و عجایب الغرایب از آن جناب است. مزار وی در اسفراین واقع است. غرض، از اشعار آن جناب این ابیات نوشته شد. مِنْقصایده: ,

2 چنانکه هست فلک را دوازده تمثال که آفتاب بر آن دور می‌کند مه و سال

3 بر آسمان ولایت دوازده برج‌اند چو آفتاب نبوت همه به اوج کمال

4 شهان بی سپه و خسروان بی شمشیر ملوک بی حشم و اغنیای بی اموال

نام نامی آن جناب شیخ محمد، و شیخی است مجرد از فحول علما و از عدول عرفا. مرید حضرت سید محمد نوربخش و خلیفهٔ اوست. شانزده سال اکتساب کمالات روحانی و اقتباس معارف حقانی، از آن جناب نموده. شرحی بر مثنوی گلشن راز شیخ محمود شبستری نوشته. نامش مفاتیح الاعجاز و از همهٔ شروح، ممتاز است. با ملاً عبدالرحمن جامی معاصر بوده و جامی او راتمجید نموده. مثنوی در بحر رمل منظوم کرده، مشتمل بر تحقیقات و تمثیلات، مسمی به اسرار الشهود است. دیوانی نیز دارد پنج هزار بیت می‌شود. مرقدش در شیراز معروف است. تیمناً و تبرکاً چند بیتی از او نوشته می‌شود: ,

2 عالم چو نقش موج به بحر وجود اوست بود همه جهان به حقیقت نمود اوست

3 اگر حجاب دویی از میانه برخیزد یقین که ناظر نور لقا توانی بود

4 ای بی خبر از حالت رندان خرابات زین می نچشیدی که شدی سوی مناجات

آثار رضاقلی خان هدایت

18 اثر از روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین در تذکرهٔ ریاض العارفین رضاقلی خان هدایت در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین در تذکرهٔ ریاض العارفین رضاقلی خان هدایت شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی