آن جناب شیخ احمدبن محمد ابن قاسم بن منصور و ارادتش به جناب شیخ ابوالقاسم جنید بغدادی مشهور است. از قدمای مشایخ و از علمای راسخ است. شیخ ابوعلی کاتب که از کبار متقدمین و محققین است، اخلاص و عقیدت او پذیرفته ودر شأن او گفته که مارَأَیْتُ أجْمَعَ لِعِلْمِ الشَّرِیْعَةِ و الطَّرِیقَةِ و الْحَقِیقَةِ مِنْأبی عَلیّ الرّودباری، غرض، وفاتش در سنهٔ سیصد و بیست و یک و از آن جناب است: ,
2 وَحَقِّکَ لانَظَرْتُ لَکَ سِوَاکَا بِعَیْنِ مَوَدَّةٍ حَتّی أَرَاکا
3 مَنْلَمْیَکُنْبِکَ فانِیاً عَنْحَظِّهِ وَعَنِ الهَوَیَ والأُنْسِ بِالأَحْبابِ
4 أو تَیَّمَتْه صائبةٌ جَمَعَت لَه مَا کانَ مُفْتَرِقا مِنَ الأَسْبابِ
از متأخّرین و از طبقات سالکین در زمان سلطنت اکبر شاه هندی به هندوستان رفته و خدمت جمعی از کاملین رسیده و هم در آنجا فوت شد. این دو رباعی از اوست: ,
2 بر نیک وبد جهان پر درد و دریغ گه خنده کنم چو برق و گه گریه چو میغ
3 غیر از لب ساغر و دم صبح مرا لبها لب مار گشت و دمها دم تیغ
4 ای ساقی بادهٔ محبت جامی وی قاصد غمزهٔ بتان پیغامی
نام شریفش سید قطب الدین میرحاج واز فرزند زادگان جناب شاه نعمت اللّه ولی است. سیدی عزلت گزین و سالکی خلوت نشین، معاصر سلطان حسین بایقرا بوده و به روزی مقدری قناعت مینموده. سلطان امیر علیشیر وزیر بی نظیر او و عارف نامی، مولانا جامی به منزل او رفته، تکلفات و تعارفات ایشان را نپذیرفته صحبتی داشتند و لوای مراجعت افراشتند. بعضی از اشعار آن جناب در مجالس النفایس امیر علیشیر ضبط و بعضی در آتشکده ثبت است. هم در هرات وفات یافت. از اوست: ,
2 باز این دلِ شکسته خیال وصال کرد چیزی خیال کرد که نتوان خیال کرد
3 آن چنان از مرض عشق تو بگداخت تنم که مرا هرکه ببیند نشناسد که منم
و هو حسن بن احمد المصری مرید جناب شیخ ابوعلی رودباری مذکور است و از اعاظم مشایخ زمان خود. مشهور است با شیخ ابوبکر مصری وشیخ ابوالقاسم نصر آبادی صحبت داشته. شیخ ابوعمران مغربی که از اجلهٔ عارفین متقدمین است مرید او بوده و کسب کمالات از او نموده. گویند هرگاه چیزی بر وی مشکل شدی در رؤیا و مکاشفه به خدمت حضرت نبویؐرسیدی و از آن حضرت استفسار کردی و جواب شنیدی. غرض، از طبقهٔ رابعه بوده. تیمناً این دو بیت از او نوشته شد: ,
2 وَلَسْتُ بِنظّارٍ اِلی جانِبِ الغِنا إذا کانَتِ الْعُلیا فی جانِبِ الْفَقْرِ
3 وَانِّی لَصَبّارٌ عَلی مایَنُؤبِنی وحَسْبُکَ اِنّ اللّهَ أَثْنَی عَلَی الصَّبْرِ
اسمش میرزا ابراهیم و از امیر زادگان آن ولایت بوده و آن از توابع خوی است. در زمان سلطنت شاه جهان هندی به دهلی رفته. در آن مملکت عزت و ثروت وافر و وافی به هم رسانیده. پس از مدتی از تعلقات دنیوی دل سرد و از قیودات ظاهری فرد گردیده، اموال خود را به تاراج داده ودر حلقهٔ فقر پانهاده. آخرالامر به ایران آمده در اصفهان فوت شد. و هم این رباعی از نتایج افکار ابکار اوست: ,
2 هر زنده دلی که او ز اهل درد است دانسته ز اسباب تعلق فرد است
3 هر پیر زنی مرگ طبیعی دارد مردی که به اختیار میرد مرد است
خلیفه ابراهیمش نام. عارفی است والامقام والدش از بدخشان به هندوستان آمده و وی در سنهٔ ۱۰۸۷ در دهلی متولد گردید. در بدو حال به ملازمت عالم گیر پادشاه اشتغال داشت بالاخره میر جلال الدین حسین بدخشانی که از مشایخ آن زمان بود او را تربیت نمود. لهذا کمالات نفسانیش حاصل و به مقامات انسانی واصل آمد. گویند که علوم ظاهری نیندوخته و فضایل کسبی نیاموخته. مع هذا تألیفات و تصنیفات چند او را بوده و مثنوی به قدر شش هزار بیت منظوم فرموده. شرحی بر نکات حقیقت آیات شاه نعمت اللّه ولی نگاشته و خود طریقهٔ سلسلهٔ نقشبندیه داشته. بیست و پنج سال در بلدهٔ لکنهو آسوده. چند مزرعه به جهت صرف خانقاهش مخصوص بوده. در سنهٔ ۱۱۶۰ وفات یافته، به جنت شتافته. تیمناً چند بیت از مثنوی ایشان ثبت میشود: ,
2 ما و من گفتن هم از امرت بخاست ورنه ما را این قدر قدرت کجاست
3 روح من با جان، جان اندر تن است هرچه میگویم نه این گفت من است
4 گفت نی باشد ز نایی در نهان لیک از نی بشنوند اهل جهان
آقاحسین خان نام داشته و بر تحصیل مراتب علیا همت میگماشته. اوقاتش به خدمت فقرا مصروف و خاطرش به صحبت عرفا مشعوف. سالکی خلیق و خوشحال و درویشی شفیق و صاحب کمال بوده. مثنوی به طرز بوستان شیخ سعدی به قرب ده هزار بیت منظوم نموده. نهایت فصاحت دارد. از آن جناب نوشته شد: ,
2 گرفتم آنکه گشایند پای بستهٔ ما چه میکنند به بال و پر شکستهٔ ما
3 گواه اینکه نه رند و نه زاهدیم بس است پیالهٔ تهی و سُبحهٔ گسستهٔ ما
4 خوش است این باغ اما باغبانش حیف نتواند گلی بر شاخسار و بلبلی در آشیان بیند
از حکام زادگان آن ولایت بوده و خود نیز چندی در آن صفحه حکمرانی نموده. به لقب خانی سرافراز و به صفت عدل و داد ممتاز، به صفات حمیده موصوف و به اخلاق گزیده معروف. در تذکرهٔ علیقلی خان لگزی متخلص به واله این بیت از اودیده شد: ,
2 ما پی تحصیل یار و یار در دل بوده است حاصل تحصیل ما تحصیل حاصل بوده است
از اعاظم مشایخ متقدمین و از اماجد محققین بوده. از آن جناب است: ,
2 یَعْرِفُنا مَنْکانَ مِنْجِنْسِنا وَسائِرُ النّاسِ لَنَا مُنْکَروُن
3 تو به علم ازل مرا دیدی دیدی آنگه به عیب بخریدی
4 تو به علم آن و من به عیب همان رد مکن آنچه خود پسندیدی
از مجاذیب عاشقان و از قدمای صادق. اعراب وی را شیخ العجم نامند. دیوانش همه رباعی و رباعیاتش به لفظ پهلوی است. مزارش در دارالمرز مشهور و این رباعی از آن مغفور است: ,
2 کُنْتُ کَنْزَنه کره ره من بوشائمه خمیر کرده آب چهل صباحمه
3 واجُب الوجود عَلَّمَ الاسمائمه ارزان مفروش دُرّ گرانبهائمه