1 از ذرهٔ سرگشته، قرار تو کجاست وی مشت غبار، اعتبار تو کجاست
2 در آمدن و بودن و رفتن مجبور ای عاجز مضطر، اختیار تو کجاست
1 یک حرف مگو اگر هزارت سخن است از خود مشنو اگر چه در عدن است
2 بگذر ز دو کون وهیچ در هیچ مپیچ، بر خویش مپیچ اگر چه بار کفن است
1 آنانکه علم به عالم تجریدند علامهٔ دانشند و عین دیدند
2 ناکشته، تر و خشک جهان را کشتند نادیده بد و نیک جهان را دیدند
1 ای رتبهٔ تاج و تخت را کرده بلند وی گردن سرکشانت در خم کمند
2 شاهست سوار گشته بر اسب سمند یا کرده طلوع آفتاب از الوند
1 ای آنکه ز عشق تو مرا نیست قرار زین بیش بدست غصه خاطر مسپار
2 بر هر بد و نیک پرتو انداز چو مهر بر ناخوش و خوش گذر تو چون باد بهار
1 چون نام لب تو سرو چالاک بریم رنگ از رخ آب زندگی پاک بریم
2 دادیم بباد بر تمنای تو عُمر مگذار که حسرت تو بر خاک بریم
1 ای دل شادی به سوز ماتم این است بیگانه عٰالم غمی، غم این است
2 دوزخ به مکافات تو درمانده و تو جنت طلبی برو جهنم این است
1 ای آنکه ز نام خود بتنگ آمدهای یک گام نرفته سر به سنگ آمدهای
2 عارت بادا که ننگ، دارد ز تو عار عارت بادا که ننگ ننگ آمدهای
1 در باز بروی دلم از ناز نمیکرد هر چند که در میزدم، آواز نمیکرد
2 با غیر اگر صحبت او گرم نمیبود دل در بر من بیهده پرواز نمیکرد
1 در مهد هوی غنودهای معذوری دیده نه چو ما گشودهای معذوری
2 دل زین عالم نمیتوانی بر کند در عالم دل نبودهای معذوری