عشقم مجنون و از رضیالدین آرتیمانی رباعی 49
1. عشقم مجنون و هرزهگو میسازد
عقلم مفتی شهر او میسازد
...
1. عشقم مجنون و هرزهگو میسازد
عقلم مفتی شهر او میسازد
...
1. تا چند دلا تیره و تارت دارند
حیرانم من، بهر چکارت دارند
...
1. تا چند رضی به گیر و دارت دارند
گیرم بخزان چو نوبهارت دارند
...
1. ما را سر و برگ خویش و بیگانه نماند
زان افسونهٰا بغیر افسانه نماند
...
1. صد شکر که یادت همه از یادم برد
وین هستی موهوم ز بنیادم برد
...
1. در وادی معرفت نه گیر است و نه دار
کانجا همه بر هیچ نهٰادند سوار
...
1. ای آنکه ز عشق تو مرا نیست قرار
زین بیش بدست غصه خاطر مسپار
...
1. تا کی ز جفای چرخ باشم من زار
جان خسته و دل شکسته خاطر افکار
...
1. فریاد که سبحه در کفم شد زنار
افسوس که یار عاقبت شد اغیار
...
1. چون سیل که آخر بنشیند ز خروش
در مجلس اهل حال گشتیم خموش
...
1. گشتیم همه روی زمین را بچراغ
مثل فرح آباد ندادند سراغ
...
1. میزند مرغ دلم پر به هوای اشرف
چونکه فردوس نباشد به صفای اشرف
...