از ذرهٔ سرگشته، از رضیالدین آرتیمانی رباعی 25
1. از ذرهٔ سرگشته، قرار تو کجاست
وی مشت غبار، اعتبار تو کجاست
...
1. از ذرهٔ سرگشته، قرار تو کجاست
وی مشت غبار، اعتبار تو کجاست
...
1. این دار فنا بلند از پستی ما است
وین سختی ناتمام از هستی ما است
...
1. عرق از برگ گل انگیختنش را نگرید
آب و آتش بهم آمیختنش را نگرید
...
1. در باز بروی دلم از ناز نمیکرد
هر چند که در میزدم، آواز نمیکرد
...
1. بر کف چه نهم سبحه که زنارم شد
در بر چه کنم خرقه که سربارم شد
...
1. عاشق به گدائی نه شهی میخواهد
نه لاغری و نه فربهی میخواهد
...
1. ناصح چکنی زبانم از پندم مبند
یکبار بیا ببین در آن سرو بلند
...
1. آنانکه علم به عالم تجریدند
علامهٔ دانشند و عین دیدند
...
1. در صومعه و مدرسه دیار نبود
در هر دو جهان واقف اسرار نبود
...
1. ز آئینهٔ دل چو زنگ اغیار زدود
نه جامه سفید ساز و نه خرقه کبود
...
1. مجنون که تمام محو لیلی نشود
شایستهٔ انوار تجلی نشود
...
1. یک جرعه هر آنکه از می ما نو شد
عیب و هنر تمام عٰالم پوشد
...