1 بر کف چه نهم سبحه که زنارم شد در بر چه کنم خرقه که سربارم شد
2 عقلم ننمود چاره و عشق بسوخت از پیش نرفت کاری و کارم شد
1 در دین حق ار نبودهای مادر زا این چشم ببند و چشم دیگر بگشا
2 بشناخت تو را هر آنکه دور از من دید چون قبله که پیدا شود از قبله نما
1 میزند مرغ دلم پر به هوای اشرف چونکه فردوس نباشد به صفای اشرف
2 گویند بهشت، لیک تا دید صفاش از شرم فکند سر بپای اشرف
1 عرق از برگ گل انگیختنش را نگرید آب و آتش بهم آمیختنش را نگرید
2 بخدا گر دهنش، هیچ تواند کس دید یا اگر دید توان، پس ذقنش را نگرید
1 لیلی خواهی به تربت مجنون شو لؤلؤ خواهی به لجه جیحون شو
2 گفتی که برون شوم بیمعرفتی با خود چه شوی، برو ز خود بیرون شو
1 فریاد که سبحه در کفم شد زنار افسوس که یار عاقبت شد اغیار
2 گفتم که بهیچ کار هرگز نایم چیزی نبودکه او نباشد در کار
1 هر دل که درین زمانه درویش ترک از نیش زبان ناکسان، ریش ترک
2 خواهی که مقٰام لی مع الله یابی گامی بنه از من و توئی پیشترک
1 ای پادشه مملکت آگاهی در زیر نگین تو را، ز مه تا ماهی
2 باختم رسل چسان رسالت شد ختم ختم است چنان، بحضرت تو شاهی
1 شوخی که تمام پای بستم او را بی منت جام و باده مستم او را
2 گفتا مپرستید بغیر از من کس جز او نه کسی تا که پرستم او را
1 باز آ باز آ، چو روح در تن باز آ چون جان به بدن، چو گل بگلشن باز آ
2 گفتی که چسان تو زندهای دور از من دور از تو فتادهام به مردن باز آ