گاهیم چو مرده از رضیالدین آرتیمانی رباعی 37
1. گاهیم چو مرده در کفن میسازد
گاهی از من، هزار من میسازد
...
1. گاهیم چو مرده در کفن میسازد
گاهی از من، هزار من میسازد
...
1. گه مجنونم به دشت و کو میسازد
گه معقولم به گفتگو میسازد
...
1. ای رتبهٔ تاج و تخت را کرده بلند
وی گردن سرکشانت در خم کمند
...
1. خاکم که به هیچ کس گذارم نبود
آبم که به هیچ کس مدارم نبود
...
1. هر چیز که پرتوی بتو در تابد
اندیشه مکن که نیک باشد یا بد
...
1. این خلق جهان به یکدگر کینه ورند
گویا که ز مرگ خویشتن بیخبرند
...
1. دل جز بغمش، بهر چه در ساخته بود
خود را ز حضور دور انداخته بود
...
1. تا در ره عشق پای از سر نشود
ایمان با کفر ما برابر نشود
...
1. از خواری شاگرد و ز فخر استاد
صد چاک به جیب هستیم پیش افتاد
...
1. تا گلگون اشک و چهره کاهی نشود
دل مشرق انوار الهی نشود
...
1. حسن عملم ز برگ کاهی پی شد
راه ازلم ز برق آهی طی شد
...
1. در گوش هر آنکه این صدا بنشیند
مشکل که در این طلب ز پا بنشیند
...