1 تا گلگون اشک و چهره کاهی نشود دل مشرق انوار الهی نشود
2 سالک که ز سر خویش واقف گردد او عارف اسرار کماهی نشود
1 تا کی غم طیلسان و اطلس بخوریم بازیم، کجا طعمه کرکس بخوریم
2 روشن دیدیم روی بیرنگی را دیگر به چه رنگ، بازی از کس بخوریم
1 گه مجنونم به دشت و کو میسازد گه معقولم به گفتگو میسازد
2 گویند که نیکو نبود ساختگی بس از چه نکوست آنچه او میسازد
1 تا جانب دوست رو ز هر سو نکنی از گلبن تحقیق گلی بو نکنی
2 چون جانب دوست رو نهی هر جا هست ز نهار بجانب دگر رو نکنی
1 دل جز بغمش، بهر چه در ساخته بود خود را ز حضور دور انداخته بود
2 عشقم بسر ار سایه نینداخته بود عقلم ز برای هیچ در باخته بود
1 در صومعه و مدرسه گشتیم بسی در دهر نبود، هیچ فریادرسی
2 رندی ز کجا و زهد و سالوس کجا دین و دنیا بهم ندیده است کسی
1 ای یافته هر چه خواسته از یزدان اسکندر و مهدی و سلیمان زمان
2 ای آنکه ز شٰان، میر در گاه تو را قیصر، قیصر خواند و خاقان، خاقان
1 من خلد ندانم به صفای اشرف فردوس نباشد به صفای اشرف
2 زین پیش هوای جنتم در سر بود زین پس سر ما و خاک پای اشرف
1 ما را غم دی و محنت فردا نیست آن را چه خوریم غم که پا بر جا نیست
2 یکدم فرصت به هر دو عالم ندهیم کم فرصتی ار کند فلک با ما نیست
1 چون شعله به هیچ همدمی دم نزدیم کز سوز دل آتشی به عٰالم نزدیم
2 داغ دل خود به هیچکس ننمودیم کارایش روزگار بر هم نزدیم