تا در ره دوست از رضیالدین آرتیمانی رباعی 85
1. تا در ره دوست سر ز پا میدانی
نه مبدأ خود، نه منتها میدانی
1. تا در ره دوست سر ز پا میدانی
نه مبدأ خود، نه منتها میدانی
1. تا جانب دوست رو ز هر سو نکنی
از گلبن تحقیق گلی بو نکنی
1. گر بوئی از آن زلف معنبر یابی
مشکل که دگر پای خود از سر یابی
1. در صومعه و مدرسه گشتیم بسی
در دهر نبود، هیچ فریادرسی
1. صد حیف ایدل که مرد دیدار نهای
واقف به تجلیات اسرار نهای
1. ای آنکه ز نام خود بتنگ آمدهای
یک گام نرفته سر به سنگ آمدهای
1. عُمرم همه صرف شد در این خونخواری
تا در صف محشرم چه بر سر آری
1. ای آنکه نباشدم بتو دسترسی
بی یاد تو بر نیٰارم از دل نفسی
1. در مهد هوی غنودهای معذوری
دیده نه چو ما گشودهای معذوری
1. تا دست به سبحه میزنی زناری
تا روی به دوست مسکینی دیداری
1. ای آنکه همیشه مست جام هوسی
بی رنج درین راه بجٰائی نرسی
1. ای آنکه به دل تخم امل را کشتی
بگذر ز همه که خود بخواهی هشتی