1 بمن آن مه دگر امشب نسازد گل نازک به تاب و تب نسازد
2 بغیر از من چنین یا رب نسوزد بغیر از تو چنین، یا رب نسازد
3 از آن تار است این عالم بچشمم که خورشید جهان با شب نسازد
4 نسازد زاهد ار با ما عجب نیست که خلق تنگ با مشرب نسازد
1 سرم بالش تنم مفرش بسوزد به هر ناخوش که رفته خوش بسوزد
2 از آن پنهان نمٰایم آتش خویش که میترسم دل آتش بسوزد
3 ز گریه سوختم یا رب که دیدست که آبی آید و آتش بسوزد
4 رضی دور از تو میسوزد چه حال است که خس از دوری آتش بسوزد
1 حیف که اوقات ما تمام هبا شد عمر گرانمایه صرف چون و چرا شد
2 ما حصلی خود نداشت غیر ندامت حیف ز عمری که صرف مهر و وفا شد
3 آنکه جمٰال تو دید بی دل و دین گشت و آنکه وصال تو یافت بی سر و پا شد
4 یار شد اغیار و روزگار دگر شد روزی کافر مبٰاد آنچه به ما شد
1 در روی تو دل به ما نمیمٰاند در راه تو سر ز پا نمیمٰاند
2 برقع ز جمٰال اگر براندازی یک خرقهٔ پارسا نمیمٰاند
3 گر جلوه چنین کنی تو، یک زاهد در گوشهٔ انزوا نمیمٰاند
4 گر نیم تبسم از لبان ریزی یک خاطر مبتلا نمیمٰاند
1 مرا نه سر نه سامان آفریدند پریشانم به سامان آفریدند
2 نه دستم از گریبان واگرفتند نه در دستم گریبان آفریدند
3 نه دردم را طبیبان چاره کردند نه بیدردم چو ایشان آفریدند
4 نیامیزد سر دردت به گردم که دردم عین درمان آفریدند
1 ای کاش که سجاده به زنار فروشند این طایفه دین چند به دینار فروشند
2 حق از طرف برهمنان است که امروز صد سبحه به یک حلقه زنار فروشند
3 ترسم که به خاکستر گلخن نستانند زان جنس که این طایف دربار فروشند
4 در کار دلم کرد همه عشوه چشمش خوبان دغا مهر به اغیار فروشند
1 مگر شور عشقت ز طغیان نشیند که بحر سر شکم ز طوفان نشیند
2 مگر بر کنار است زان روی زلفش که پیوسته چون من پریشان نشیند
3 عجب بادهٔ خوشگواریست عشقت که در خوان گبر و مسلمان نشیند
4 نشسته است ذوق لبت در مذاقم چو گنجی که در کنج ویران نشیند
1 شب دوشم جمالی در نظر بود کزو هر ذره خورشید دگر بود
2 تأمل در رخش چندانکه کردم ملاحت از ملاحت، بیشتر بود
3 سحر آشفته دیدم شام زلفش عجب شامی؟ که بر روی سحر بود
4 مگر دوشینه شب بر بام بودی که بحر و بر پر از شمس و قمر بود
1 شورش دوشین ما از می و ساغر نبود هیچ هوائی به جز وصل تو در سر نبود
2 داروی بیهوشیم مایه بیجوشیم ساقی دیگر نداد، مطرب دیگر نبود
3 نیک و بد کائنات بر محک دل زدیم هیچ غمی با غم دوست برابر نبود
4 بوی تو دیوانهام ساخت مگر هیچکس موی معطر نداشت، طره معنبر نبود
1 چه خواهی ز دفتر تو ای خاک بر سر چو خشت است بالین و خاکست بر سر
2 کجا رفت تاج و نگین سلیمان کجا رفت باد و بروت سکندر
3 شد افسار سرگشتگی تا قیامت اجل گشتهای را که دادند افسر
4 همه دردسر بود تاج مرصع همه داغ دل بود باغ مشجر