ای راندهٔ درگاه از رضیالدین آرتیمانی غزل 84
1. ای راندهٔ درگاه تو خواری و عزیزی
پیدا ز تو هر چیز ندانم تو چه چیزی
...
1. ای راندهٔ درگاه تو خواری و عزیزی
پیدا ز تو هر چیز ندانم تو چه چیزی
...
1. چشمم افتاد بر جمٰال کسی
که گرو برده ز آفتاب بسی
...
1. بهار و باده و عشق و جوانی
غنیمت دان غینمت تا توانی
...
1. نه رسم دیر و نه آیین کعبه میدانی
ندانمت چه کسی، کافری، مسلمانی
...
1. ای که در ره عرفان مستمند برهانی
ترسمت چو خر در گل عاقبت فرو مانی
...
1. هجران اگر نکردی آهنگ زندگانی
بیچاره جان چه کردی با ننگ زندگانی
...
1. چند دلهای مبتلا شکنی
دلفریبی، تو دل چرا شکنی
...
1. نگاهی دیدم از چشم سیاهی
که کوه صبر پیشش بود کاهی
...
1. نرگست آن کند به شهلائی
که ندیده است چشم بینائی
...
1. از لطف چو در نظر نمیآیی
از پرده چرا به در نمیآیی
...
1. درین بوستانم نه هایی نه هویی
درین گلستانم نه رنگی نه بویی
...