1 گلها ز من شکفته مگر بانگ بلبلم شب چشم من نخفت، مگر شبنم گلم
2 خون در دلم همی کند از آب کوثرم جا در دلش نمیکنم ار سحر باطلم
3 حسن تو بیتأملم از هوش میبرد با آنکه در نگاه تو من بی تأملم
4 اندک اندک بر سر کوی تو فندی میزنم پیش تو پستیم و یا هوی بلندی میزنیم
1 با رخ همچو صبح و زلف چو شام بامدادان بر آی بر لب بام
2 تا بدانند نور از ظلمت تا شناسند صبح را از شام
3 بگذری گر ز معبد گبران ور بر آئی به قبلهٔ اسلام
4 نشناسند زاهدان محراب نپرستند کافران اصنام
1 چو از جور رقیبان از در او بار میبستم ره آمد شدن از گریه بر اغیار میبستم
2 خوش آن خاری که چون سنگش بسر میزد من از حسرت چو گل میچیدم و بر گوشهٔ دستار میبستم
3 گشادم از در پیر مغان شد کاشکی ز اول ز کف تسبیح میافکندم و زنار میبستم
4 در آمد میشدم صد بار افزون از در یاری دل خود گر رضی بر صورت دیوار میبستم
1 پلاس تن به بر، از دست غم قبا کردم به این لباس برش عرض مدعا کردم
2 نماند حاجت کس ناروا نمیدانم که گفت یا رب یا رب که من دعا کردم
3 هزار حیف ندانی که دور از تو بمن چها گذشت و چها دیدم و چها کردم
4 نبود غیر کمالت بهر چه کردم گوش مه جمال تو دیدم چو چشم وا کردم
1 جز در عشق بهر در که شدم خوار شدم خار بودم همه از عشق تو گلزار شدم
2 داشتم تا خبر از خویش نبودم خبری تا شدم مست می عشق تو هشیار شدم
3 حرف ما گوش نمیکرد چه گفتیم رضی کو همه گوش شد و من همه گفتار شدم
1 تا بسر شوری از آن زلف پریشان دارم نه سر کفر و نه اندیشهٔ ایمان دارم
2 پرده بردار که تا بر همه روشن گردد کز چه رو مذهب خورشید پرستان دارم
3 پیرم از رشک و شد آمیخته با جان غم یار یوسف و گرگ به یک چاه به زندان دارم
4 با خیال رخت آسودهام از محنت هجر همره نوح، چه اندیشه ز طوفان دارم
1 زبان در ذکر و دل در فکر آن نامهربان دارم نمیگردد بچیزی غیر نامش تا زبان دارم
2 به من گر آشنا بیگانه گردد جای آن دارد که با بیگانه، حرف آشنایی در میان دارم
3 خلل دارد یقین با هر که جانان را گمان کردم یقین پیش من است آنرا که با مردم گمان دارم
4 تمنایم زمین بوس است خاکم بَر دهان بادا توان بوسید گیرم، خاک کی اندر دهان دارم
1 دور از و بسکه سوزم و سازم شده نزدیک آنکه بگدازم
2 هیچ افسون در او نمیگیرد آه از دست ترک طنازم
3 در و دیوار در سماع آیند ارغنون غمش چو بنوازم
4 از جمادات شور برخیزد چون بیادش ترانه آغازم
1 گهی هشیار و گه مست و ملنگم قلندر مشربم ابدال رنگم
2 نهنگ بحر عشقم لیک افسوس که از عشق تو در کام نهنگم
3 رسانم تا بدامان حبیب هجران گر افتد دامن وصلی به چنگم
1 وصالش دمی گر شود حاصلم چو نو دولتان بر نتابد دلم
2 که دارد حریفان نشانم دهید طلسمی که بگشاید این مشکلم
3 نه آتش قبولم نمود و نه خاک چه کردند یا رب در آب و گلم
4 رضی سان چه باک ار ندارم خرد که من در جنون مرشد کاملم