چو در دور لبش تقوی از رضیالدین آرتیمانی غزل 13
1. چو در دور لبش تقوی حرام است
خدایا، دور میخواران کدام است
...
1. چو در دور لبش تقوی حرام است
خدایا، دور میخواران کدام است
...
1. عشقی بتازه باز گریبان گرفته است
آه این چه آتش است که در جان گرفته است
...
1. نه پر ز خون جگرم از سپهر مینائی است
هلاک جانم ازین بیوفای هر جائی است
...
1. مرا در دل غم جانانهای هست
درون کعبهام بتخانهای هست
...
1. در خاطر آنشوخ مگر ناله اثر داشت
کامشب دلم از نالهٔ خود شوق دگر داشت
...
1. شورت در سر خمار نگذاشت
شوقت در دل قرار نگذاشت
...
1. تا از بر چشم آن جوان رفت
بینائی چشم ما از آن رفت
...
1. کنم از شام تا سحر فریاد
کس بدادم نمیرسد صد داد
...
1. غم عشق تو ای حور پریزاد
ز غمهای جهانم کرد آزاد
...
1. یقین ما به خیٰال و گمان نمیگردد
گمان آن مکنیدش که آن نمیگردد
...
1. کمر تا کی بخونم آن بت نامهربان بندد
که باشم من که بر خونم چنان سروی میان بندد
...