1 زدل طرفی نبستی در جهان گل چه خواهی شد؟ نگردیدی گهر در بحر، در ساحل چه خواهی شد؟
2 تو کز خواب گران در عین ره سنگ نشان گشتی اگر بارافکنی در دامن منزل چه خواهی شد؟
3 زطوف کعبه گل، سجده چشم از مردمان داری دهندت راه اگر در آستانه دل چه خواهی شد؟
4 تو کز نقش قدم گم کرده ای خود را درین وادی اگر افتد به دستت دامن محمل چه خواهی شد؟
5 به هشیاری زدی بر سنگ چندین شیشه دل را خدا ناکرده گر می نوشی ای غافل چه خواهی شد؟
6 تو در بیرون در چون شمع سر تا پا زبان گشتی اگر راه سخن یابی در آن محفل چه خواهی شد؟
7 به معراج شهادت پایه خود را رسانیدی همان پر می فشانی، دیگر ای بسمل چه خواهی شد؟
8 خجالت نیست آب تلخ را از صحبت دریا نیامیزی اگر با عالم باطل چه خواهی شد؟
9 جواب آن غزل صائب که می گوید حکیم ما اگر عاشق نخواهی شد دگر ای دل چه خواهی شد؟