1 زند پهلو به گردون کوه عصیانی که من دارم به صد دریا نگردد پاک دامانی که من دارم
2 ز وحشت سایه برگرد من مجنون نمی گردد ندارد کعبه گرد خود بیابانی که من دارم
3 تماشای بهشت از خلوتم بیرون نمی آرد به است از جنت در بسته زندانی که من دارم
4 ز سهمش پنجه شیران چو برگ بید می لرزد درون سینه از تیرش نیستانی که من دارم
5 ز اکسیر قناعت می شمارم نعمت الوان اگر رنگین به خون گردد لب نانی که من دارم
6 توکل می دهد سامان کار من به آسانی ندارد هیچ رهرو میرسامانی که من دارم
7 ز مد عمر جاویدان ندارد کو تهی صائب ز دست و تیغ او زخم نمایانی که من دارم
دیدگاهها **