-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 ز شرم در حرم وصل جان محرم سوخت فغان که تشنه ما در کنار زمزم سوخت
2 گذشت پرتو روی تو بر بساط چمن عقیق لاله و گل در دهان شبنم سوخت
3 بس است سوختن خارزار تهمت را به نور چهره چراغی که شرم مریم سوخت
4 ز حد گذشت چو باران، ز برق کمتر نیست بهار و باغ من از گریه دمادم سوخت
5 ز چرب نرمی بدباطنان ز راه مرو که داغهای من از چشم نرم مرهم سوخت
6 ز انقلاب جهان زینهار امن مباش که شمع سور مکرر برای ماتم سوخت
7 دل گرفته ما را به حال خود بگذار که در گشودن این غنچه صبح را دم سوخت
8 ز چشم خیره تردامنان مشو ایمن که گل به آتش سوزان ز چشم شبنم سوخت
9 همان ز خنده بیجا به مرگ خویش نشست اگر چه برق فنا خانمان عالم سوخت
10 همان چراغ مرا نیست روشنی صائب اگر چه از نفس گرم من دو عالم سوخت