- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز تن شکفته رود جان صادقان بیرون که تیر راست جهد صاف از کمان بیرون
2 حضور خانه خود مغتنم شمار که تیر به زور می رود از خانه کمان بیرون
3 کسی که چشم گشایش ز بستگی دارد قدم چو در نگذارد ز آستان بیرون
4 به التماسم اگر خضر بخشد آب حیات عقیق صبر نمی آرم از دهان بیرون
5 ترحم است بر آن غنچه گرفته جبین که ناشکفته برندش ز گلستان بیرون
6 کسی است عاشق یکرنگ گلستان صائب که از چمن نرود موسم خزان بیرون