- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بس دامن کشد در خون مردم نازنین من ز دامنگیری او جوی خون شد آستین من
2 به این طالع چرا از دوستان من راستی جویم؟ که افتاده است چپ با دست من نقش نگین من
3 اگر چه ظاهرم تلخ است، شیرین است گفتارم نهان در پرده زنبور باشد انگبین من
4 ز بس بر خرمنم برق بلا ده تیغه می بارد به خاکستر نشیند تا به گردن خوشه چین من
5 شفق هر صبحدم صد کاسه خون در ساغرم ریزد فلک از کهکشان هر شب کمر بندد به کین من
6 مده رو پیش چشم من نقاب بی مروت را مباد آید برون از پرده آه آتشین من
7 دماغ ناله مجنون صحرایی کجا دارد؟ جرس را مهر بر لب می نهد محمل نشین من
8 امیدی هست آب رفته اش دیگر به جو آید یکی سازد به مژگان دست را گر آستین من
9 تو ای صائب دل خرم اگر داری خوشت باشد گره فرسود شد در گرد غم چین جبین من