ز بس دامن کشد در خون مردم از صائب تبریزی غزل 6240

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

ز بس دامن کشد در خون مردم نازنین من

1 ز بس دامن کشد در خون مردم نازنین من ز دامنگیری او جوی خون شد آستین من

2 به این طالع چرا از دوستان من راستی جویم؟ که افتاده است چپ با دست من نقش نگین من

3 اگر چه ظاهرم تلخ است، شیرین است گفتارم نهان در پرده زنبور باشد انگبین من

4 ز بس بر خرمنم برق بلا ده تیغه می بارد به خاکستر نشیند تا به گردن خوشه چین من

5 شفق هر صبحدم صد کاسه خون در ساغرم ریزد فلک از کهکشان هر شب کمر بندد به کین من

6 مده رو پیش چشم من نقاب بی مروت را مباد آید برون از پرده آه آتشین من

7 دماغ ناله مجنون صحرایی کجا دارد؟ جرس را مهر بر لب می نهد محمل نشین من

8 امیدی هست آب رفته اش دیگر به جو آید یکی سازد به مژگان دست را گر آستین من

9 تو ای صائب دل خرم اگر داری خوشت باشد گره فرسود شد در گرد غم چین جبین من

عکس نوشته
کامنت
comment