- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز عشق، سینه پر داغ گلشنی است مرا به باغ خلد ز هر داغ روزنی است مرا
2 چرا به عقل ز دیوانگی پناه برم؟ که از جنون، دهن شیر مأمنی است مرا
3 چو شمع، مد حیاتم بود ز رشته اشک به دیده هر مژه بی اشک سوزنی است مرا
4 همان ز بخت سیه پیش پا نمی بینم اگر چه هر سر مو شمع روشنی است مرا
5 خجالت گنه از تیغ جانگدازترست گذشتن از سر تقصیر، کشتنی است مرا
6 کنم چگونه ادا شکر دست و تیغ ترا؟ که هر شکاف ز دل صبح روشنی است مرا
7 نمی پرد به پر کاه دیگران چشمم ز سیر چشمی، هر دانه خرمنی است مرا
8 مگر به بال و پر بیخودی رسم جایی وگرنه نقش قدم چاه بیژنی است مرا
9 ز بار دل چو صنوبر درین شکفته چمن نهفته در ته هر برگ شیونی است مرا
10 ز حرف سرد ملامتگران چرا لرزم؟ به آتش جگر گرم، دامنی است مرا
11 به گرد کعبه مقصود چون رسم صائب؟ ز عزم سست به هر گام رهزنی است مرا