1 ز من شکیب به قدر دل فگار بجو به من دلی بنما بعد ازان قرار بجو
2 مرا به مرگ ز کوی تو پای رفتن نیست غبار من به سر راه انتظار بجو
3 شکستگی طلبم، از میان اگر بروم مرا به سلسله زلف آن نگار بجو
4 گهرفشانی ابر سیاه مشهورست مراد در دل شب ای سیاه کار بجو
5 چو دور من بسر آید ز گردش دوران مرا به حلقه آن چشم پرخمار بجو
6 دلی که داشتی ای جان شده است هر جایی دل دگر ز برای تن فگار بجو
7 نکرده گریه تمنای بخت سبز مکن بریز دانه خود در زمین، بهار بجو
8 به امتحان بکش از ریگ روغن بادام دگر مروت ازین اهل روزگار بجو
9 چه ذره بی سرو پا شو درین جهان صائب دگر به حضرت خورشید عشق بار بجو
دیدگاهها **