-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز آهم بیستون سرچشمهٔ سیماب میگردد دل آهن زبرق تیشه من آب میگردد
2 درین دریا نه تنها قطره سر از پا نمیداند زبان موج میپیچد، سرگرداب میگردد
3 به داد حق قناعت کن که با اکسیر خرسندی به خاکستر اگر پهلو نهی سنجاب میگردد
4 کمر بسته است نه گردون به خون آبروی من به آب روی من پنداری این دولاب میگردد
5 عقیق بینیازی نیست در گنجینهٔ شاهان سکندر گرد عالم بهر یک دم آب میگردد
6 اگر داری تلاش وصل دست از جان بشو صائب که شبنم را دل از قرب گلستان آب میگردد